روانشناسی گروههای سیاسی
نویسنده:حمید اسکندری
روانشناسی گروههای سیاسی یکی از مباحث بین رشتهای مطالعات علوم انسانی است که
حداقل در ایران قبل از انقلاب اسلامی و حتی بعد از آن به صورت ریشهای و دقیق مورد
واکاوی قرار نگرفته و این موضوع همچنان به عنوان یکی از مسایل مبهم در حوزه
مطالعات علوم انسانی مطرح است...
چکیده :
روانشناسی گروههای سیاسی یکی از مباحث بین رشتهای مطالعات علوم انسانی است که حداقل در ایران قبل از انقلاب اسلامی و حتی بعد از آن به صورت ریشهای و دقیق مورد واکاوی قرار نگرفته و این موضوع همچنان به عنوان یکی از مسایل مبهم در حوزه مطالعات علوم انسانی مطرح است. شاید یکی از عمدهترین دلایل بیتوجهی به این موضوع ناشی از مباحث حاشیهای احزاب و گروههای سیاسی و در واقع عملکرد قدرتطلبانه برخی احزاب و شاید حتی نبود فضای مناسب فعالیت به خاطر شرایط خاص دوران بعد از انقلاب از جمله جنگ بوده است.
با این حال بررسی این موضوع در جای خود قابل بحث و بررسی است که میتواند مورد توجه قرار گیرد، اما در این مقاله، محقق به منظور پاسخگویی به این سؤال که: بار مفهومی احزاب و گروههای سیاسی چیست و تحرکات روانشناختی در رشد و نمون آنها چگونه تأثیرگذار بوده است؟ تلاش دارد با بیان توضیحاتی در مورد مفاهیم حزب و گروه به بیان نظرات مثبت و منفی اندیشمندان در این زمینه پرداخته و علت گرایش آنان به سمت گروههای سیاسی و استفاده گروهها از اقدامات روانی از جمله تلقینپذیری، القا، یکجانبهنگری، انگیزش جذب نیروها، مورد بررسی قرار دهد.
کلید واژه : حزب ،گروه، روانشناختی، تلقیقپذیری، مبالغهگرایی
مقدمه :
بررسی عملکرد احزاب و گروههای سیاسی در هر جامعهای مورد توجه محافل سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن جامعه قرار داشته که در این بین قشر جوان به دلایل مختلف از جمله کنجکاویهای ذاتی، ماجراجویی، زودرنجی در مواجهه با مشکلات، نداشتن تجربه در زندگی، سرخوردگی و ناکامیهای روانی بیشترین گرایش به سمت گروههای سیاسی را از خود نشان میدهند. تشدید فعالیت گروههای سیاسی به طور عمده به دنبال تحولات ناشی از تحرکات اجتماعی فراگیر در سطح جامعه از سیری صعودی برخوردار میگردد و رهبران این گروهها نیز با بهرهگیری از شرایط پیش آمده تلاش مضاعفی را در جهت مطرح نمودن گروه، بافت سازمانی و شخصیتی آن به کار میبندند که موفقیت این امر ارتباط مستقیمی با راه کارهای روانی متخذه توسط تشکیلات گروه دارد. به عبارتی هر چه این راهکارها ماهرانهتر و عمیقتر صورت پذیرد، موفقیت گروه در جذب، حفظ و نگهداری نیروها ملموستر و آسانتر خواهد بود.
موضوع مقاله حاضر که تحت عنوان "روانشناسی گروههای سیاسی" ارایه میگردد، تلاشی است به منظور ارایه بافت روانی گروههای سیاسی، علل موفقیتها و شکستهای گروه در دسترسی به اهداف و راهبرد خود. اگرچه تاکنون مطالب و نوشتههای مختلفی در این خصوص تهیه و به اشکال مختلف ارایه شده با این حال به این مقاله تلاش دارد گام دیگری را در این مسیر برای علاقمندان به مباحت پژوهشی مرتبط با روانشناسی احزاب ارایه دهد که امید است مورد توجه قرار گیرد.
سؤالات اساسی تحقیق:
الف ) علل گرایش انسان به سمت گروه و گروههای سیاسی چیست؟
ب) نقش تلقین و تلقینپذیری در باور نیروها چگونه است؟
ج) ایجاد انگیزه و تحرک در نیروها برای پیوستن به گروههای سیاسی چگونه صورت میگیرد؟
اهمیت موضوع و انگیزه مطالعه:
---------------------------------------
هر یک از موضوعاتی که برای پژوهش علمی مدنظر یک محقق قرار میگیرد به نوبه خود از درجه اهمیتی – لااقل در نظر محقق – برخوردار است که وی را به سمت تهیه، بررسی و تجزیه و تحلیلی تحقیقی چنین سوق میدهد. مقاله حاضر به واسطه اهمیتی که در نظر محقق داشته از جهات متعدد حایز اهمیت است که برخی از آنها عبارتند از:
1- فقدان آثار حاوی تجزیه و تحلیل روانشناختی احزاب و گروههای سیاسی به اندازه کافی اهمیت مقاله حاضر را تبیین میکند، چرا که اغلب آثار موجود درخصوص گروههای سیاسی روندی تاریخی داشته کمتر به تحلیل روانشناختی و جامعه شناختی از آنها پرداخته است.
2- یکی ازمهمترین معضلات سیاسی – اجتماعی جوامع امروزی مباحث مربوط به فعالیت احزاب و گروههای سیاسی موجود در جامعه است که بیشترین آثار مخرب آن را میتوان در قشر جوان جامعه ملاحظه کرد. بنابراین ریشهیابی مسیر حرکت فعالیتهای سیاسی و علل گرایش به سمت آن به نوبه خود از اهمیت قابل توجهای برخوردار بوده و ارایه بررسیهای تحلیلی میتواند ضمن آگاهی بخشیدن به افکار عمومی مسیر حرکت صحیـح رشد و شکوفایی استعدادهـا و خلاقیتهای فردی و اجتماعی را برای اعضای یک جامعه به خصوص خانوادهها و اقشار جوان تبیین نماید.
3- موضوع ارایه شده فقط نظری نبوده، مباحث مندرج در آن نتیجه تجربیات عملی و تحقیقی پژوهشگران در صحنههای عمل بوده است، بنابراین یافتههای این پژوهش میتواند به عنوان تجربیاتی زنده که به انطباق مورد با نظریههای گفته شده میپردازد در سطح قابل توجهی مورد استفاده پژوهشگران سیاسی و علاقمندان به مباحث اجتماعی قرار گیرد.
اهداف مقاله
مهمترین اهدافی که در این مقاله مدنظر پژوهشگران قرار داشته عبارتند از :
(1) شناخت کلیاتی درخصوص حزب و گروه.
(2) ضرورت و یا ضرورت نداشتن وجود حزب در جامعه .
(3) علل گرایش به سمت گروههای سیاسی از بُعد روانشناختی.
(4) تأثیر عواملی چون تلقین، تقلید و تبلیغات روانی بر افراد یک جامعه.
مفهوم روانشناسی سیاسی:
---------------------------------------
روانشناسی سیاسی علمی است که از دو بخش متأثر است. از یک سو از روانشناسی و حوزههای مختلف آن و از سوی دیگر از علوم سیاسی و سیاستگذاران. چون موضوع و حوزه مطالعه این دو زمینه از دانش بشری انسان است، این دو علم در حوزهای جدید تحت عنوان «روانشناسی سیاسی» به هم پیوند خورده است.
روانشناسی سیاسی درصدد است برخی از ضروریترین سؤالهای سیاسی را پاسخ دهد. این که چگونه انسان گرایشهای سیاسی اولیه را میآموزد؟ چگونه افکار میتواند تغییر کند؟ چگونه افراد تصمیم میگیرند؟ چرا جمعیتهایی که به طور سنتی مطیع هستند، به یک باره درخواست دگرگونی، نظام مسلط را مقهور خود میسازند؟ چرا افراطیها، افراطی و مقتدران متقدر هستند؟
روانشناسی تقریباً با همه جنبههای زندگی انسان ارتباط دارد. پژوهشهای روانشناختی در تمام زمینههای زندگی فردی و روانی توسعه دارد. به همان اندازه که جامعه پیچیدهتر شده، روانشناسی هم به صورت روزافزونی نقش مهمتری در حل مسائل آدمی بازی کرده است. روانشناسان با انواع بسیاری از رفتارها سر و کار دارند که برخی از آنها از اهمیت گستردهای برخوردارند.
با توجه به این که تحول آدمی در چارچوب بافتی از اشخاص دیگر از قبیل والدین، برادران و خواهران، همبازیها، همکلاسیها و ... صورت میگیرد، قسمت عمده آن ماهیت اجتماعی دارد. روانشناسی اجتماعی به عنوان شاخهای از روانشناسی به مطالعه رفتار انسان در ارتباطات اجتماعی میپردازد و یا رفتار فرد را در گروههای اجتماعی و روابط میان گروهها را مورد مطالعه قرار میدهد.
روانشناسی سیاسی به عنوان شاخهای از روانشناسی اجتماعی، علم سیاست را به دادههای ارزشمند مجهز و سیاستشناس را به بررسی تجربی و رفتار سیاسی تشویق میکند. او را از بخش ناهوشیار و نیز عوامل غیرمنطقی قالبپذیری رفتار بشر مطلع میسازد و کاملاً آشکار میشود که انسان با وجگود این که از عقل و منطق برخوردار است، در اغلب موارد بدون سنجش و تأمل زیاد رفتار میکند. روانشناسی میتواند شناختی درست از درون جامعه در اختیار سیاست بگذارد. یک تصمیم، یک اظهارنظر و یک نطق سیاسی اگر با بررسی روانشناسی همراه نباشد چه بسا قدرت حاکم را دچار عواقب نامطلوب سازد. پیدا کردن توان افراد، به خدمت گرفتن این تواناییها در رسیدن به اهداف، همان بهرهگیری از روانشناسی در سیاست است که این موضوع در باره احراب نیزصدق دارد.
حزب و چگونگی پیدایش آن:
------------------------------------
تعریف حزب:
واژه حزب معادل Partyدر زبان انگلیسی و Parti در زبان فرانسه است. بنابراین حزب یک واژه غربی استکه بهترین معادل آن را در فارسی گروه یا دسته به کار میبرند، اگر چه معنای این دو واژه در زبانهای اروپایی با الفاظ دیگری به کار رفته است. مثلا گروه را Groupو دسته را Fractionمینامند، اما در فرهنگ سیاسی ایران واژه حزب مترادف با همان Party در زبانهای اروپایی به کار رفته و رایج است.â (تبریزنیا، 1371 : 25)
اصولا کلمه حزب یکی از واژههای مربوط به علوم اجتماعی است و این علم مانند سایر علوم مثل ریاضی جنبه اطلاقی ندارد. از این رو تعریف آن نیز ثابت نبوده و اندیشمندان سیاسی و اجتماعی هر یک براساس بینش و دیدگاهخود به تعریف آن پرداختهاند. اما آن چه که از میان این تعاریف استنباط میشود آن است که تمامی از یک سیاق و محتوا بحث میکنند که در زیر به برخی از این تعاریف اشاره میشودââ :
"ادموند برک": حزب گروهی از افراد جامعه است که با یکدیگر متحد شده و برمبنای اصول خاصی که مورد قبول همه آنها است برای حفظ و توسعه منافع ملی میکوشند (ابوالحمد،1370: 319).
" موریس دورژه": حزب، گروههای بنیان یافته، منظم و مرتبی هستند که برای مبارزهو در راه قدرت ساخته شدهاند و منافع و هدفهای نیروهای اجتماعی گوناگون را بیان میکنند و خود هم به درستیوسیله عمل سیاسی آنان هستند" (تبریزنیا، همان: 26).
"علی شریعتی":حزب عبارت است از سازمان اجتماعی متشکل که دارای جهانبینی، ایدئولوژی، فلسفه، تاریخ، نظام اجتماعی ایدهآل، پایگاه طبقاتی، جهتگیری طبقاتی، رهبری اجتماعی، فلسفه سیاسی، جهتگیری سیاسی، سنت، شعار، راهبرد، تاکتیک مبارزه و آرمان بوده و میخواهد وضع موجود را در انسان،جامعه، ملت یا طبقههای خاص (جهانی، ملی، طبقاتی) تغییر دهد و وضع مطلوبی را جانشین آن سازد (عالم، 1373: 11)
"ابوالفضل قاضی": حزب سیاسی به سازمان سیاسی گفته میشود که در سطوح محلی و ملیزیر لوای دفاع از مردم، در قالب مسلک و مکتب شخصی شکل میگیرند و شهروندان را براساس اصول مورد قبول با منافع موردنظر خود گرد میآورند و متشکل میسازند تا به اهداف اساسی خود که همانا فتح قدرت و اجرای آنباشد، دست یابند (قاضی، 1371: 713).
به نظر میرسد که یکی از مناسبترین و کاملترین تعاریف مربوط به حزب در قانون احزابجمهوری اسلامی ایران آمده است که به بیان مؤلفههای مشخصی که معمولاً یک حزب دارد، میپردازد . مؤلفهها یعنی سازماندهی و تشکیلات، ایدئولوژی، قانونی بودن و مبارزه برای کسب قدرت، مؤلفههای اصلیحزب بوده و نبود هر یک از آنها منجر به ایجاد تشکیلات غیرحزبی میشود. طبق قانون احزاب: حزب، جمعیت، انجمن، سازمان سیاسی و امثال آنها تشکیلاتی است که دارای مرامنامه و اساسنامه بوده و توسط یک گروه از اشخاص حقیقی معتقد به آرمانها و مشی سیاسی معین تأسیس شده و اهداف، برنامهها و رفتار آن با اصول اداره کشور و خط مشی کلی نظام ج.ا.ا مربوط است.
روند شکلگیری احزاب
----------------------------
با وجود سالها تحقیق هنوز اسناد و مدارک ناقصی درباره احزاب وجود دارد و با وجود آثار منتشره توسط بزرگان علوم سیاسی و اجتماعی نقایص و ابهامات موجود کماکان باقی است . شاید یکی از دلایل مهم و قابلتوجهی که میتوان بدان استناد نمود، این است که هر یک از آنها براساس دیدگاهها و شرایط موجود جامعه خود به کنکاش پیرامون حزب دست زدهاند. در واقع، میتوان گفت که چون سرآغاز پیدایش احزاب در مغرب زمینبوده، اندیشمندان غربی با محور قراردادن وضعیت احزاب اروپایی مثل حزب کارگر یا محافظهکار انگلیس، حزب سوسیالیست فرانسه، حزب فاشیست ایتالیا و نازیست آلمان تحقیقات حزبی خود را به انجام رسانیدهاند.
در مورد احزابی که در کشورهای جهان سوم پا به عرصه وجود نهادهاند، میتوان گفت تقریباً همه آنها الگوهای احزابغربی را محور قرار داده و استراتژی و خطمشی مبارزاتی و سیاسی آنها را انتخاب کردهاند.
اصولا زمینههای اولیه پیدایش احزاب، در نظامهای باستان پیدا شد. در این نظامها "گروههایی را که موجبتقسیم جمهوریها میشدند، حزب میخواندند. در ایتالیای عهد رنساس دستههایی را که دور افرادی مجتمعمیشدند حزب مینامیدند. باشگاههایی را که محل اجتماع نمایندگان مجالس انقلابی بوده و همچنین کارگروههایی را که فراهم آورندهی مقدمات انتخابات با شرط میزان پرداخت مالیات رأی دهندگان بودند، حزب مینامیدند. دربرابر این گروهها دستهای دیگر مرکب از سازمانهای وسیع که مبیّن افکار عمومی در دموکراسیهای نوین هستند نیز حزب نامیده میشوند" (دورژه، 1357: 23)
روند تحول تدریجی احزاب که به شکل سیاسی پابه عرصه سیاست نهادند از اواخر قرن 18 برای اولین بار درآمریکا و سپس در اوایل قرن 19 در اروپا شکل گرفت. پیدایش این احزاب که با رواج دموکراسی و سیستمپارلمانتاریستی و انتخابات همراه بود به سرعت در سراسر اروپا ، خصوصا کشورهای انگلیس و فرانسه گسترش و توسعه یافت. این احزاب که در آغاز به شکل کمیتههای انتخاباتی ظاهر شدند و دست به انجام تحرکات سیاسی زده بودند، به طور عمده پس از پایان انتخابات منحل و یا حداقل از حضور کم رنگتری در صحنه جامعه برخوردار میشدند.
احزاب سیاسی که امروزه در اغلب کشورهایجهان در صحنه پیکار سیاسی حضوری فعال دارند، در گذشته نه چندان دور طی یک فرایند همه جانبه سیاسی واجتماعی به صورتی که امروز ما میشناسیم شکل گرفتند. این سازمانهای پایدار که در سطح ملی پیکار سیاسی راعینیت میبخشند پس از یک قرن تحمل تدریجی در پایان قرن 19 در اروپا و قبل از آن در آمریکا پا به عرصهسیاست نهادند و به نام احزاب سیاسی جدید شناخته شدند. صفت جدید از آن جهت اضافه شد که بار بسیاری ازاتهامات و بدبینیها را از دامان این پدیدههای نوظهور بزداید و حد فاصلی بین گذشته و حال احزاب ترسیم کند" (نقیبزاده، 1360: 13).
دامنه ظهور و پیدایش احزاب پس از اروپا به سایر کشورهای جهان هم کشیده شد و دراکثر قریب باتفاق این کشورها ظهور احزاب هم زمان با پیدایش مباحث پارلمانی و انتخاباتی بود حتی در ایراننیز احزاب ظهور خود را هم زمان با انقلاب مشروطیت اعلام داشتند. یعنی در آستانه مشروطیت و به موازات رشد انقلاب بود که فعالیتهای سیاسی جامعه شکل نوینی به خود گرفت. در مرحله اول در بطن جامعه ایرانی زمینهتشکیل انجمنهای سیاسی به وجود آمد و در مرحله بعدی که با گشایش دوره سوم مجلس شورای ملی آغاز میشود، احزاب جنبه علنی و آشکار به خود گرفتند و به عنوان یک نهاد سیاسی در جامعه ظاهر شدند. حتی درکنار احزاب عمده سیاسی انجمنهای محلی نیز به سرعت در تمام محلات تهران و شهرهای بزرگ مانند تبریز،مشهد، رشت و اصفهان به وجود آمدند و به گفته تقیزاده انجمنهای طهران 140 عدد بودند و مجامع ولایات به 110 سازمان میرسیده است. کسروی در تاریخ مشروطه ایران انجمنهای تهران را به 180 رسانیده است (تبریزنیا، همان: 144).
عملکرد احزاب
------------------
"نه کسی در آغاز به تعریف حزب پرداخت و نه مرجعی حدود و وظایف و اختیارات آن را تعیین کرد. تنها برایاولین بار پس از جنگ جهانی دوم کشورهای ایتالیا، آلمان و فرانسه به طور مختصر با اختصاص یک ماده در قانون اساسی به نقش حزب آن هم در محدوده گزارش انتخاباتی سخن به میان آوردند. در واقع از نقطه نظر کلاسیک نقش حزب بر مشارکت در انتخابات محدود میشود و از این دیدگاه عملکرد حزب را میتوان به سه مقوله منحصر دانست: شکلدادن به افکار عمومی، دستچین کردن نامزدهای انتخاباتی و سازمان دادن به انتخابشدگان"(نقیبزاده، 1368: 13).
اگر چه احزاب در ابتدای حرکت سنگ بنای اصلی خود را بر روی محورهای یاد شده قرار دادند، ولی با گذشت زمان و توسعه علوم اجتماعی و دگرگونیهای ایجاد شده عملکرد احزاب از چارچوب تحلیلهای کلاسیک خارج وگستره وسیعتری را به خود اختصاص داد.
بسیاری از احزاب با شعارهای عوامفریبانه سعی داشتند حوزه عمل خود را بیشتر از آن چه واقعی مینمود نشاندهند و همانگونه که "ماکسوبر" میگوید: هر چه شعارهای حزب دورتر و درازتر باشد فاصله آن با واقعبینی واختلاف حرف و عمل بیشتر است.
مطالعات جامعهشناسی از جمله رفتار گرائی و عملکردگرائی که به مطالعه همه جانبه عملکرد سازمانها و نهادهای اجتماعی تأکید دارد سبب شد، مطالعات مربوط به عملکرد احزاب از زوایای گوناگون مورد توجه قرار گیرد. در جوامع غربی زندگی سیاسی در وجود احزاب خلاصه میشود و هر کشور دیگری که بخواهد قدم در راه توسعه و پیشرفت سیاسی (به این سبک) بگذارد ناگزیر از پذیرش نقش تعیینکننده احزاب خواهد بود زیرا مشارکت مردم از یک طرف و حفظ رابطه بین حاکمان و حکومت شوندگان و در نتیجه حفظ و تدوام نظام از طرف دیگر موقوف به فعالیت صحیح و آزادانه احزاب است (بینام، 1374: 15)
احزاب در جوامع غربی به عنوان عوامل تأثیرگذار بر نهادهای سیاسی، اجتماعی محسوب میشوند در واقع قدرت سیاسی و اجتماعی را شکل میدهند. این روند در جوامعی که از یک حزب واحد برخوردار هستند، نمود بیشتر داشته و بر تمامی مسائل اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی تأثیر میگذارد، مثل جوامع کمونیستی که به تمامی موارد فوق اشراف و احاطه دارد (تبریزنیا، همان: 237)
بر این اساس میتوان گفت مهمترین محورهای عملکرد احزاب را در محورهای زیر مورد توجه قرار دارد:
- احزاب به عنوان میانجی بین دولت و جامعه میتوانند تقاضاها را کانالیزه کنند.
- وجود احزاب در جوامع میتواند همبستگی مردمی را افزایش دهد.
- حزب به عنوان یک تشکیلات نهادینه شده میتواند درجامعه مشارکت سیاسی داشته باشد.
- حزب کانال مساعدی برای تأثیرگذاری در تصمیمگیریهای حکومت است.
- حزب زمینههای مشارکت سیاسی را فراهم میسازد.
- حزب با تحرک احساسات مردمی به تقویت دولت میپردازد.
- حزب با توسعه و گسترش زمینههای همگرایی تضادهای سیاسی را حلوفصل میکند.
- حزب میتواند افکار عمومی را شکل دهد.
- در مبحث انتخابات نامزدهای انتخاباتی را دستچین و معرفی میکند.
اگر چه بسیاری از اندیشمندان سیاسی معتقدند که "هیچ حرکت سیاسی تقریبا بدون مشارکت احزاب صورت نمیگیرد و این احزاب هستند که جریانات سیاسی را در کشور رقم میزنند". با این حال تحرکات سیاسی قابل توجهی در سطح جهان وجود داشتند که بدون شکلگیری ریشهای احزاب در وجود آنها پیدا شد و یا اگر هم احزاب در ابتدای حرکت آن در این مسیر قرار داشتند در اندک زمان کوتاهی از صحنه حذف شدند و در نهایت با گذشتزمان و گسترش تحرکات حتی در برخی موارد منجر به سقوط دولتها و حکومتها نیز شده است. بنابراین میتوان مدعی شد احزاب سیاسی غرب هم که به ظاهر خود را متشکل و منسجم نشان میدادند در مقاطع مختلف دچار تزلزل شده وحتی از صحنههای سیاسی حذف شدند. به هر حال دلایلی وجود داشته است که منجر به بروز چنین حالتی شده است. "حمید مولانا" مهمترین این دلایل را به شرح زیر برمیشمارد:
" 1- از جنبه و دیدگاه افکار عمومی احزاب سیاسی ابزار نفاق شدهاند و نه وسائل تشکیل و اتحاد بسیج ملی.
2- احزاب سیاسی برای جلب و تحصیل قدرت سیاسی اصول اخلاقی و شرعی و عرفی را زیرپا میگذارند.
3- احزاب سیاسی برنامههای مشخص و راه عملهای واقعی که بتوانند مشکلات اقتصادی و اجتماعی وفرهنگی جامعه و مردم را حل کنند، ندارند.
4-احزاب سیاسی خود در فساد شخصی و گروهی غوطهور هستند و تبهکاری و سوءاستفاده مالی میان رهبران احزاب سیاسی اعتماد مردم را به این سازمانها تقلیل داده است.
5-احزاب سیاسی شخصیت بارز خود را در مورد نزدیکی و تماس مستقیم با مردم از دست دادهاند و با استفاده از روشهای بازاریابی و با پشتیبانی عناصر و بنگاههای اقتصادی و مالی ارتباطات انسانی و گروهی را بهنوعی داد و ستد و آگهی تبدیل کردهاند.
6-گسترش شبکههای ارتباطی به خصوص وسایل جمعی الکترونی توسط ماهواره و تلویزیون و حتی رایانه، انحصار بسیج افراد و گروهها را که سالها به احزاب سیاسی تعلق داشتند برهم زده و افراد و گروههای مختلف باتکیه به این شبکهها با سازمانهای سنتی و احزاب قدیمی و رسمی سیاسی رقابت میکنند.
7- رهبری احزاب فاقد اقتدار معنوی و پیشوایی بوده و محبوبیت آنها به علت این که قدرت و استفاده شخصی رابه منافع اجتماعی ترجیح میدهند از میان رفته است"
شاید به همین دلیل است که بسیاری از بزرگان سیاست با فلسفه وجودی احزاب مخالف بوده و وجود آنها راخطری بالقوه برای امنیت ملی کشور خود تلقی نموده و به شدت مخالف آن بودهاند . به طور مثال، "جرج واشنگتن" در مراسم خاتمه ریاست جمهوری خود از مضرات احزاب سیاسی صحبت کرد. "جیمز مدیسون" دیگر رئیس جمهور آمریکا جایی برای احزاب سیاسی که در مسیر قانون اساسی باشد پیدا نکرد، "توماس جفرسون" یکی از پیشوایان و متفکرین سیاسی آمریکا که خود یکی از معمارین تأسیس احزاب سیاسی به شمار میرود نظریات بدبینانهای نسبت به احزاب داشت، "دانتون" در مورد حزب معتقد بود فقط یک حزب آن هم حزب مردممیتواند وجود داشته باشد، "استروگوسکی" حزب را پس از تشکیل سد راه دموکراسی میبیند، "روبرت میخلز" معتقد به حاکمیت قانون آهنین الیگارشی در تمامی گروههاست و از دگردیسی انسان در کوره حزب سخن میگوید، "ماکس وبر" با تاکید بر اهمیت رهبری در احزاب سیاسی فرجام انسان حزبی را در تبدیل شدن به نوعی حیوان رأیدهنده میبیند که کاری جز اطاعت از دستورهای رهبری ندارد" (مولانا، 1374: 15).
در حکومتها و نظامهایی که دین از سیاست جداست از جنبه تئوری قدرت از مردم بوده و به مردم تعلق دارد و بنابراین رقابت مردم برای بدست گرفتن حکومت و قدرت مشروع به نظر میرسد. در نظام اسلامی قدرت و حاکمیت به خدا تعلق دارد و مردم دعوت میشوند که در خدمت حکومت اسلامی و به نفع آن فعالیت و خدمت کنند و نه علیه آن و رقابت با آن. مبنای حکومت اسلامی توحید، نبوت، امامت و وحدت اسلامی است.زیرا منظور و هدف احزاب سیاسی جهت کسب قدرت است. کسب قدرت گناه سیاسی نیست و برعکس ازضروریات سیاست است ولی کسب قدرت به خاطر قدرت با اصول اسلامی مغایرت دارد. .
بنابراین میتوان گفت احزاب سیاسی دارای مضراتی نیز هستند که "ابوالحمد" در کتاب مبانی سیاست این مضرات را به شرح زیر برمیشمارد:
1- حزب مزاحم آزادی فردی است
2- وجود حزب برای وحدت ملی زیانبار است
3- حزب به ناروا به همه مسائل رنگ سیاسی میدهد
4- حزب دشمن دموکراسی است
شناخت گروه و تقسیمبندی آن
---------------------------------------
تعریف:
کلمه گروه از ریشه GROPPE گروه که در زبان ایتالیایی به معنی چیز گره خورده میباشد گرفته شده و معانی وکاربردهای متعددی دارد و با کلماتی مانند توده، انبوه، خلق، اجتماع، سازمان و دسته مترادف است. "از نظر لغوی به معنی جماعت، انجمن، جمعی از مردم ، دستهای از حیوانات و طایفه یا قبیله است.â" (شفیعآبادی، 1373: 17)
گروه تعاریف گوناگون و متعددی دارد که برخی آن را تجمع دو نفر یا بیشتر که با یکدیگر ارتباط و مشارکت و همبستگی دارند، قلمداد مینمایند. برخی دیگر معتقدند تجمع عدهای از افراد که عملکرد مشترک و هدف مشخص دارند و از قوانین و مقررات درون گروهی خاص تبعیت میکنند، در واقع یک گروه را تشکیل میدهد.
علل اختلافنظر میان تعاریف بالا را میتوان همانند اختلافی که در مورد احزاب وجود دارد، نشأت گرفته از دیدگاههای صاحبنظران و بسته به نوع تخصصی که آنها در رشتههای روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و غیره داشتهاند، برشمرد. "با این حال میتوان در یک جمله جامع و کامل گروه را چنین تعریف کرد: گروه تجمع دو نفر یا بیشتر است که هدفی مشترک و کنش و واکنش دارند، به نیازهای یکدیگر و ارضای آنعلاقمندند ، از قوانین و مقررات معینی تبعیت میکنند، تفاهم و صمیمیت بین آنان حاکم است و برای رسیدن به اهداف مشترک وحدت عمل دارند" (شفیعآبادی، همان منبع: 11)).
علل پیوستن انسان به گروه:
------------------------------------
قبل از پرداختن به این که چرا انسان به گروه میپیوندد ضروری است به این سژال که چرا افراد به تشکیل گروه مبادرت میورزند پاسخ داده شود. تاکنون دلایل عمدهای در این زمینه مطرح شده "که اساسیترین آن را نظریه مجاورت تشکیل میدهد یعنی انسانها به واسطه شرایط اجتماعی یا فضایی به یکدیگر وابسته شده و تشکیل گروه میدهند، اما دلایل نظری و عملی نیز وجود دارد. به طور مثال نظریه "جورج هومانز" درباره تشکیل گروه از نظریه مجاورت جامعتر است. این نظریه به فعالیت، تأثیر و تأثر و احساسات استوار است. این سه عنصر با یکدیگر ارتباط مستقیم دارند. هر چه افراد در فعالیتهای زیادتری شرکت کنند تأثیر و تأثر متقابل آنها زیادتر است و همچنین احساسات آنها شدیدتر خواهد شد. در این نظریه عنصر عمده تأثیر و تأثر است. افراد گروه نه فقط به تغییر مادی کلمه مجاورت بلکه برای حل مشکلات، نیل به اهداف، تسهیل هماهنگی، تقلیل تنشو دستیابی به تعامل با یکدیگر ارتباط متقابل دارند. این مشارکت در تأثیر و تأثر سازمان به تشکیل گروههای قدرتمند منجر میشود" (محسنی، 1366: 574) .
نظرات متعدد دیگری درخصوص علل تشکیل گروه وجود دارد که از جملـه میتوان به نظریه تعادل "تئودو رنیوکام" اشاره نمود. به موجب این نظریه دلیل جلب افراد به طرف یکدیگر نگرشهای مشابه آنان نسبت بهاهداف و مقاصدی است که برای همه آنان ارزشمند تلقی میشود. (همان)
نظریه دیگری که در این رابطه مطرح شده و بیشتر از سایر نظرات بر روی آن تأکید شده نظریه مبادله است. "ایننظریه براساس نتایج پاداش دهنده، کیفردهنده و تأثیر و تأثر گروهی استوار است. برای آن که جاذبه یا همبستگی حاصل شود باید یک حداقل سطح مثبت (پاداشی فراتر از هزینه) وجود داشته باشد. پاداشهای حاصل از تأثیر گروهی ارضاء کننده نیازهاست در صورتی که کیفر ناشی از آن به اضطراب، ناکامی، تلخکامی یا بیماری منجر میشود" (7 : همانجا) .
اما این که چرا انسان به گروه میپیوندد باید دلایل آن را در اجتماعات بشری جستجو کرد. "انسان موجودیاجتماعی است و اعمال و رفتار او متأثر از آداب و رسوم و قوانین اجتماعی است. انسان بدون تعلق داشتن به گروه احساس امنیت نمیکند و به تنهایی برای دسترسی به اهدافش توان کافی ندارد. به همین دلیل انسانی که از بدو تولد در درون شبکهای از روابط اجتماعی پیچیده قرار گرفته بود، یاد میگیرد شخصیت خود را بر اثر ارتباطات متقابل شکل دهد و برای رشد و تعالی خود با گروه و اجتماع بزرگتر همنوا شود تا بتواند به ارضای نیازهای خود بپردازد" (شفیعآبادی، همان: 14)
"پیتریم سوروکین" جامعهشناس آمریکایی عواملی را که سبب عضویت افراد در گروه اجتماعی شود این گونه خلاصه میکند: خویشاوندی فیزیولوژیکی و اشتراک در خون و یا منشأ ازدواج، تشابه در مذهب و عقاید به مناسک جادوئی، تشابه از لحاظ همسایگی، اشتراک در مسئولیت، تشابه علاقمندیهای شغلی، اشتراک در انواع مختلف علایق اقتصادی، اطاعت از سرپرست یا کارفرمای واحد، وابستگی آزاد و یا اجباری به نهاد یا سازماناجتماعی واحد مثل پلیس ، حزب سیاسی، واحدنظامی ، بیمارستان ، دفاع مشترک بر علیه دشمن یا خطر مشترک،همکاری و تعاون مشترک، کسب تجربه در عملکردهای جمعی" (محسنی، همان: 20). در مجموع دلایل عمدهای را که باعث پیوستن انسانها به گروه میشود، میتوان موارد زیر دانست:
- کسب قدرت و یافتن جایگاه اجتماعی.
- کسب حمایت مادی و معنوی .
- ارضای نیازهای روانی یا اجتماعی .
- استقلال رأی .
- مطرح نمودن خود .
- برقراری ارتباط بهتر با جامعه .
- مطرح نمودن آراء و عقاید .
- کسب شأن و اعتبار اجتماعی و ... .
- احساس امنیت .
- شکلپذیری شخصیت.
ویژگی گروه
----------------
برای شناخت گروه میبایستی ویژگیهای گروه را شناخت. تاکنون ویژگیهای متعدد و متفاوتی توسط دانشمندان و متخصصان گروه شناسی بیان شده است که از میان آنها تعداد قابل توجهی در همه گروهها مشترک است. برخی از این ویژگیها که باعث شناخت و وجه تمایز بین انواع گروهها میگرددâ، عبارتند از :
الف - تاریخچه گروه
هر گروه تاریخچهای دارد و اطلاع از آن در شناخت نوع روابط، افتخارات و حدود فعالیتهای اعضاء نقش مهمی دارد. برای شناخت گروه، اولین گام چگونگی پیدایش، علل و زمینههای ظهور، ترکیب اعضاء اولیه، کادر رهبری و غیره است که میتواند ذهنیت افراد را بر گروه مشخص کند.
ب - عضویت
هر فردی که به عضویت گروهی پذیرفته میشود میبایستی ضمن پذیرش کلیه شرایط عضویت مقررات آن راپذیرفته و به اهداف گروه مقید و پایبند باشد.
ج - وجود هدف مشترک
به طور کلی گروهها برای دسترسی به اهداف یا راهبرد خود که بنیانهای اصلی و اولیه گروه حول آن شکل گرفته است تلاش خود را متمرکز میکنند. همان طور که وجود هدف باعث تداوم گروه میشود، نبود آن، گروه را متلاشی خواهد کرد. در واقع "هدف" اعضای گروه را به هم پیوند میدهد و موجب انسجام و همسبتگی آنان میگردد، بنابراین هر چه تضاد و فاصله بین هدف گروه با هدف فرد کمتر باشد، گروه از دوام بیشتری برخوردار خواهد بود و اگر این فاصله بیشتر باشد کمکم فرد به به علت مغایر بودن هدف خود با هدف گروه راه جدایی راپیش گرفته و از آن جدا میشود و به همین دلیل در بررسی گروهها میگویند اگر هدف گروهها با اهداف کلی جامعه و ارزشهای آن در تضاد باشد، گروه محکوم به فنا خواهد بود.
د - همبستگی گروهی
همبستگی تعاریف متعددی دارد و ریشه آن از علم فیزیک اقتباس شده که به مفهوم نیروی نگهدارنده مجموعه مولکولهای یک جسم است. بر همین اساس اندیشمندان علوم انسانی همبستگی در گروه را نیرویی میدانند کهاعضای گروه را به یکدیگر مربوط میسازد و موجب حفظ روابط بین اعضای گروه و پیشگیری از اضمحلال آن میشود. به طور مثال "لرین" همبستگی را برآیند تمامی نیروهایی میداند که باعث انسجام افراد گروه شده و مانع از هم پاشیدگی آن میگردد.
"شفیعآبادی" با اشاره به این که همبستگی منجر به ایجاد کنش و وابستگی اعضای گروه نسبت به یکدیگر شده وهمصدایی، همنوایی و همراهی آنان را در مسائل مورد بحث و حل مشکلات فراهم میسازد میگوید : "هر گاه افرادگروه نسبت به یکدیگر اطمینان و اعتماد داشته باشند از همبستگی و وحدت خویش لذت بسیار خواهند برد و هرچه درجه همبستگی اعضاء بیشتر باشد، دوام گروه و صمیمیت بین اعضاء زیادتر میشود" (شفیعآبادی، پیشین: 29). migna.ir
وی اثرات حاصل از همبستگی گروهی را به شرح زیر بر میشمارد: "احساس یگانگی و تعلق بوجود میآید، افراد گروه در خدمت یکدیگر قرار میگیرند و نیازهای روانی و عاطفی یکدیگر را برطرف میسازند. به دیگران کمک میکنند و خود نیز کمک دریافت میدارند. همکاری و صمیمیت بین افراد گروه بیشتر میشود. احساس انزوا و فردگرایی کاهش مییابد، نیاز به تعلق ارضاء میشود، فرد از بودن در گروه احساس ایمنی میکند، اعضاء در کارها با یکدیگر مشورت میکنند، افراد نسبت به یکدیگر نگرش مثبت و مطلوبی دارند و از حضور یکدیگر لذت میبرند، اعضا به جدال و کشمکش با یکدیگر نمیپردازند و همگی قوانین و مقررات گروه را میپذیرند و آنها را رعایت میکنند" (شوستروم، 1369: 29).
هـ - کنش و واکنش:
زندگی گروهی نتیجه کنشهای متقابل اعضاء با یکدیگر است و بدون آن زندگی گروهی مفهومی نخواهد داشت. از طریق کنش و واکنش احساسات، عواطف و محتویات ذهنی افراد به یکدیگر منتقل میشود. در واقع این حالت ازارکان اساسی هرگروه محسوب شده و بابررسی آن میتوان انسجام و همبستگی ، نحوه ارتباط اعضاء با یکدیگر،شناخت شخصیت فرد درگروه و همچنین میزان علاقه فرد را نسبت به گروه مشخص کرد .
و - معیارها و استانداردها :
وجود قواعد و مقررات حاکم بر گروهها موجبات نظم و بقای هر گروه را فراهم میسازد. این ضوابط ضمن اینکه بر میزان مشارکت و احساس تعلق اعضاء اثر مستقیمی دارد، چنانچه خشک و غیرمنطقی باشد میتواند اینتعلق را کاهش دهد. برای پیبردن به معیارها و قوانین گروه باید موارد زیر مورد بررسی قرار گیرد:
- موضوعات مجاز برای بحث کدامند؟
- هر عضو گروه چقدر وقت برای صحبت دارد؟
- آیا اعضاء از مقررات و قوانین حاکم بر گروه آگاه هستند؟
- آیا قوانین و مقررات مانع پیشرفت کار اعضای گروه نیست؟
- آیا همه از قوانین و مقررات پیروی میکنند؟
- نحوه تصمیمگیری در مورد موضوعات بحث چگونه است؟
ارتباط گروهی
------------------
یکی از مسائل مهم در هر گروه ارتباط میان اعضاء آن است. هر گروهی میباید برای اعضا خود وسایلی تدارکببیند که اعضا بتوانند اطلاعات را میان خود مبادله کنند. ارتباط مؤثر بر میزان ارضا فرد در گروه میافزاید و به وی امکان میدهد که به راحتی آن چه را که میخواهد بیان کند و واکنشهای آن را در دیگران نیز دریافت کند. به همین علت میگویند: "یکی از ویژگیهای خاص انسان توانایی و مهارت او در برقراری ارتباط با دیگران به پیچیدهترین وجه است. ارتباط عبارت است از فرآیند ارسال اطلاعات از طریق یک شخص به شخص دیگر و درکآن توسط شخص گیرنده یعنی انتقال و سهیم شدن در اندیشهها، عقاید و واقعیتهای موردنظر فرستنده پیام بهگونهای که گیرنده آنها را درک و دریافت کند" (ستوده، 1373: 125).
روانشناسی معمولاً به مطالعه انسان به عنوان یک عضو منحصر به فرد یا مجزی از دیگران میپردازد اما به واسطه این که هر فرد با دیگران زندگی میکند و قسمتی از آموختههای خود را از آنان میگیرد، معمولا مهمترین انگیزههای او برخاسته از روابط اجتماعی است که بارزترین نمونه آن احساساتی است که فرد در داخل گروههای نخستینکسب میکند و براساس آن مبادرت به برقراری ارتباط برای دستیافتن به نیازهای خود مینماید. اصولاً بخشاعظم رفتارهای انسان تحت تأثیر حضور دیگران قرار داشته و از آن جایی که انسان موجودی اجتماعی است تحتتأثیر دیگران قرار میگیرد که مهمترین اثرات آن به واسطه حضور فرد در گروه شکل میگیرد. فرد در گروه شخصیت دیگری پیدا میکند که با شخصیت او وقتی که تنهاست متفاوت است. به طور مثال برخی مواقع تصور میکنند تصمیمهایگروهی محافظهکارانهتر و عاقلانهتر است، اما در واقع گروهها تصمیمهای افراطیتر میگیرند. مثلا اگر از هیئتداوران بخواهیم که به طور انفرادی نظر خود را در مورد محکومیت یک متهم اعلام کنند تصمیم آنان معتدلتر خواهد بود تا وقتی از آنان خواسته شود که به طور گروهی تصمیم بگیرند. این نوع تصمیمگیری که در روانشناسی اجتماعی به آن تغییر ریسکی یا مخاطرهآمیز میگویند به خوبی منعکس کننده تأثیر گروه بر تصمیمات فردی است. "که نهایتا منجر به تغییر رفتار فرد در گروه میشود. به همین لحاظ یکی از ویژگیهای مهم گروه را برقراری ارتباط و مراوده با دیگران میدانند" (کریمی، 1373: 75) تا درک صحیحی از اخلاقیات ، عقاید، افکار، ارزشها و احساساتی کهاعضاء با یکدیگر مبادله میکنند، به دست آید.
در واقع میتوان گفت: "انسانها در فرآیند زندگی با یکدیگر روابط متقابل دارند. این روابط برای زندگی اجتماعی آن چنان اهمیت اساسی دارد که بدون آن، هم فرد خواهد پژمرد و هم گروه و هم جامعه. افراد و گروهها به صدها شیوه با هم ارتباط متقابل دارند. جامعه در علل نهایی چیزی جز شبکه وسیع و پیچیدهای از روابط اجتماعی نیست. روابط اجتماعی در جامعه مفاهیم و معانی متفاوتی مانند دوستی، عشق و محبت یا دشمنی، تقابل و مانند آن را منعکس میکند. هر فرد در رابطهاش با فرد و یا افراد دیگر است که در زندگی به معنا و مفهوم و هدف خاصیدست مییابد. به منظور تسهیل شناخت روابط اشخاص با یکدیگر میتوان این روابط را به سه دسته گروهبندی کرد:
(1) روابط متقابل فردی ساده: ااین روابط به طور پراکنده و نامنظم بین افراد برقرار میشود. اینگونه روابط هدفمند نیست و به طور عمده بر انگیزههای احساس و عاطفی افراد استوار است، دید و بازدیدها ، ملاقاتهای دوستان و ... از این مقوله است.
(2) روابط متقابل فردی متمرکز: این گونه روابط معمولا در مکانهای ویژه برقرار میشود و به طریقی نیازهای فرد یا افراد را برطرف میکند. روابطی که فرد یا افراد عضو سازمانهای مختلف خدماتی، آموزشی، اداری و مانند آن دارند از جمله این روابط است.
(3)روابط جمعی: گاه خدمات گوناگون در مکان معینی تمرکز مییابد و رابطه جمعی را موجودیت میبخشد رابطه جمعی با دونوع رابطه "فردی ساده" و "فردی متمرکز" مجموعهای پدید میآورد که سبب پیدایی و رفع نیازهای خاص افراد انسان میگردد. جامعه را مانند یک کل وحدت میبخشد. مثلا نیاز به امنیت دفاع اجتماعی، خدمات درمانی و ... از این نوع است (ستوده، پیشین: 133).
اصولا الگوی ارتباط افراد در داخل گروه میتواند به اشکال گوناگونی ظاهر شود. "در حالتی ممکن است فقط رهبرگروه صحبت کند و بقیه افراد به او گوش فرا دهند. در این صورت الگوی ارتباط یک طرفه و یک جانبه است. اگر رهبر با اعضای گروه به بحث متقابل بپردازد، ارتباط دوطرفه یا دوجانبه است. در ارتباط چندطرفه یا چند جانبه تماماعضای گروه با یکدیگر مشارکت وسیع و گسترده دارند" (شفیعآبادی، پیشین: 30).
روانشناسان علوم اجتماعی در بررسی روابط درون گروهی به مباحث همنوایی افراد با گروه توجه ویژهای دارند.آنها معتقدند در زندگی انسان حالتی پیش میآید که احساس میکند تحت فشار قرار گرفته است. در چنین موقعیتهایی فرد احساس میکند برای هماهنگی با دیگران باید هم رنگ جماعت شود. چنین فشارهایی در جهت همنوایی و به منظور روبرو شدن با واقعیتی که در بیشتر موقعیتها دیده میشود، بیانگر آن است که فرد دریابد که چگونه باید رفتار کند. البته "نشان دادن رفتار همنوایی همیشه بازتاب پذیرش واقعی یک موضوع نیست. یک فردممکن است با عقاید گروه همنوایی کند بدون آنکه معتقد باشد آن عقاید درست است. اگر این فرد در موقعیتدیگری قرار گیرد، چه بسا به صورتی کاملا متفاوت عمل کند" (کریمی، پیشین: 1373).
مطالعات انجام شده نشان میدهد احساس وابستگی در افراد همنوا قویتر از افراد دیگر است و میل به سرزنشخود در آنها قویتر و عزت نفس در آنها پائینتر است. برهمین اساس و "برمبنای آزمایشات انجام شده روانشناسانعلوم اجتماعی به این نتیجه رسیدهاند که زنان بیشتر از مردان همنوایی میکنند" (کریمی، همان)
اصولاً میتوان گفت: گروهها با رفتار خود همواره سعی در همنوا و همرنگ کردن افراد با خود دارند و اگرفردی روند ناهمنوایی را درپیش گرفت به سرعت و به صور گوناگون با وی برخورد میشود که از جمله اینبرخوردها طرد و منزوی کردن وی، عدم پرداخت امتیازها یا حقوق اجتماعی فرد و حتی اخراج و در صورت لزوم حذف فیزیکی نیز هست. برخی از روانشناسان درخصوص بروز چنین حالتی معتقد به دو نوع همنوایی اطلاعاتیو همنوایی هنجاری هستند. در مورد حالت اول "وقتی مردم فکر میکنند نظر جمع درست است و برنظر خود آنهاارجح است ، گفته میشود همنوایی اطلاعاتی صورت گرفته است. اما اگر شخص به این دلیل با جمع همنوایی کندکه از پیامدهای منفی مخالف به نظر آمدن وحشت دارد ، همنوایی هنجاری روی داده یعنی در این جا در واقع شخص به درستی نظر خود و نادرست بودن نظر جمع اطمینان دارد اما با جمع همرنگی نشان میدهد تاتصوری منفی از خود در افراد گروه ایجاد نکند" (کریمی، همان) .
با توجه به موارد مطرح شده و بمنظور پیبردن به میزان و نوع واکنشها و کنشهای اعضای گروه باید بهمواردی چون مشارکت رهبر و اعضای گروه، شدت برقراری ارتباط افراد مختلف در داخل گروه با یکدیگر سمت انتقادها و تمجیدها، واضح بودن مطالب و صادقبودن آن، میزان آزادی بیان و شرایط مناسب محیطی و ... توجه نمود.
پویایی گروهâ
کلمه پویایی به معنی حرکت و تلاش و فعالیت است و در مقابل سکون و بیحرکتی قرار دارد. پویایی همان تحرک و تحول و فعلو انفعالات پیچیدهای است که بر اثر کنشهای متقابل افراد مثل همکاری، همبستگی، رقابت، مقاومت و ... در درون گروهها و در همه زمانها وجود دارد. بر این اساس در "پویایی شناسی گروهها به مواردی نظیر چگونگی کنش و واکنشهای متقابل اعضا، ماهیت و قوانین تحول گروهها، تبیین تغییرات و مقاومتهای گروهی، انواع رهبری، نحوه تشکیل و تحول گروهها به خصوص گروههای کوچک، نحوه تصمیمگیری درگروه، فشار و نفوذ اجتماعی گروه به یکدیگر ، همبستگی و ستیز و مخالف در گروه میپردازد".(شفیعآبادی، پیشین: 237).
به نظر "تلن" از طریق پویاییشناسی گروه، روابط و تعامل درون گروهی مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرد. بدین وسیله میتوان ارتباط بین افراد را در زمینههای عملی، گفتاری و فکری بهبود بخشید و به نابسامانیها وبرداشتهای نادرست افراد خط بطلان کشید.
با توجه به اهمیت مقاومتهایی که افراد در برابر تغییرات ایجاد شده در گروه از خود نشان میدهند، ضرورت پرداختن به آن جالب توجه خواهد بود. اصولا تغییر به معنای دگرگون ساختن و انتقال از حالتی بهحالتی دیگراست. بدین لحاظ دگرگونیهای ایجاد شده در فرد را نوعی تغییر میدانند. "تغییر با دگرگونی در باورها و ارزشها بستگی دارد که باید با دقت و بررسی سنجیدهای انجام گیرد. برای ایجاد تغییر ابتدا باید نیاز به تغییر مشخصگردد. هرگاه رفتارها یا گرایشهای موجود مورد تأیید قرار نگیرند و یا نتایج مورد انتظار را به بار نیاورند نیاز بهتغییر پدید میآید" (شفیعآبادی، پیشین: 43) .
به نظر "لوین" تغییر در عادات اجتماعی و گروهی از طریق گروه راحتتر انجام میپذیرد چرا که همبستگی شدید اعضاء با گروه باعث میشود تا گروه به راحتی بتواند در تغییر افکار اعضایش موفق شود. این حالت احساستعلق داشتن به گروه را در وجود افراد زنده میکند و اعضاء میتوانند بدون ترس و یا تهدید نتایج تغییر رفتار جدیدرا تجربه کنند. با این حال با توجه به این که گروهها یک مجموعه در حال تعامل هستند هرگونه تغییر که در یکی از افراد بوجود میآید بر سایر اعضای گروه نیز اثرگذار خواهد بود. به عبارتی کنشها و واکنشهای گروه باعث تغییر رفتارو عملکرد اعضاء میشود. برخی از عناصر گروه در مقابل این تغییرات موضع گرفته و به مخالفت آن میپردازند و برخی دیگر بدون ایستادگی در مقابل آن به راحتی، آن را پذیرفته و مقاومتی از خود نشان نمیدهند. این حالت معمولا در گروههایی که همنوایی در آن ها بیشتر است و از عزت نفس پائینی برخوردار هستند نفوذ بیشتری دارد .به نظر برخی از محققین "ترس از نابسامانی و ازهم گسیختگی وضع موجود یکی از علل مقاومت در برابر تغییراتاست. فردی که به زندگی نسبتا آرام و ثابت خو گرفته و عادت کرده است میترسد مبادا پذیرش تغییرات جدید زندگی آرام او را مختل سازد و در این مورد هر اندازه میزان تغییر بیشتر باشد مقاومت بیشتر خواهد بود. دلبستگی فرهنگی و علاقه شدید به ارزشها و آداب و رسوم قدیمی علت دیگری برای مقاومت در برابر تغییر محسوب میشود چرا که انسان از چیزی که بدان دلبستگی احساسی و عاطفی دارد به سختی دست بر میدارد. جهل و نادانی یکی دیگر از علل مقاومت فرد در برابر تغییر به حساب میآید. رهبر گروه هیچ گاه نباید تغییر را برای فرد ناچیز و جزیی جلوه دهد. همچنین در برابر مخالفتها و مقاومتهای افراد گروه نسبت به تغییر نباید با ایراد سخنرانیهای طولانی به توجیه و اثباتنظر خود بپردازند، زیرا نصحیت برای افرادی که با تغییر به شدت مخالفتدارند، اثر ناچیزی دارد. اعمال فشار و زور نیز به افراد گروه برای تغییر، واکنشهای شدیدی علیه تغییر و موضع به وجود میآورد" (شوستروم، پیشین: 46) . در نهایت میتوان چنین نتیجه گرفت که در بررسی پویایی گروه چهار مرحله برای کار گروه موجود است که عبارتند از مرحله رقابت، مرحله تعارض، مرحله هماهنگی ، مرحله سازندگی و به علت آن که گروه در طی تمامی مراحل فوق موفق باشد میبایستی به موارد زیر کاملا پرداخته شود:
-اهداف گروه مشخص باشد.
-انتظارات افراد از مشارکت در گروه معین گردد
-اعتماد بین افراد و امنیت خاطر در گروه حاکم باشد
-اعضاء رابطه حسنهای با یکدیگر داشته باشند
-رهبری مؤثر در جلسات گروهی وجود داشته باشد.
علل روانی گرایش به سمت احزاب و گروههای سیاسی:
-----------------------------------------------------------------------
انسان موجودی است اجتماعی که از بدو تولد با زندگی در گروههای نخستین، حیات خود را آغاز و به تناسب رشد سنتی خود در دوران بلوغ برای به دست آوردن هدایت و شخصیت خود و گسستن از عالم کودکی و وارد شدن به جمع بزرگسالان تلاشهای خود را آغاز میکند. تلاشی که همواره آمیخته با خطا و صواب است و انسان نیاز خود را در دسترسی به آن میداند. آبراهام مزلو (A.Mazlo) این نیاز را به 5 نوع شامل؛ نیازهای فیزیولوژیک، امنیت، تعلق اجتماعی، احترام و خودیابی تقسیم مینماید. (بلانچارد و پال هرسی، 1365: 31)
انسان برای دسترسی به این نیازها به اجبار میباید دورانی را طی کند که توأم با تحول است. به همین جهت و به خاطر وجود چنین تحولی در زندگی بشری، انسان همواره دچار بحران میشود. بحرانی که تمنیات او را شکل داده و در سطح جامعه منعکس میکند. به همین لحاظ روانشناسان معتقدند جایگاه تربیت خانوادگی مهمترین نقش را در شکلگیری رفتارهای اجتماعی انسان دارد. در واقع هر چه والدین در تربیت و تزکیه جوان و قالب دادن رفتارهای اجتماعی او ناموفق گردند، فرد از طریق خودنمایی و دگرفریبی میکوشد کمبودهای خود را جبران نماید.
تلاش جوانان در کسب ارزشها و منزلت اجتماعی در عین صواب بودن، میتواند از مخربترین افکار برای حذف وی باشد زیرا سازمانها، گروهها، و نظامهای حکومتی با استفاده از این زمینه جوانان را د رمسیر خیر و یا فساد به کار میگیرند. نخستین اقدام یک سازمان مخالف رژیم در وصول به تسلط بر اعضاء، تلاش در جدا نمودن روانی آنان از خانواده است. پدران و مادران همواره تلاش دارند تا با قرار دادن تجارب خود بر سر راه آینده فرزندان، آنان را از اسارتها دور نگهدارند، در صورتی که این گونه سازمانها با القائات تبلیغی و ناروا و بهرهگیری از خصوصیات روانی جوان، آنان را از خانواده جدا و به دام خود گرفتار سازند، قدم بعدی سازمانهای مزبور تلاش در جداسازی فیزیکی جوان از والدین و یا دوستانی است که آمر و یا ناهی او هستند. (قائمی، 1361: 27)
روانشناسان معتقدند انسان در دوران جوانی دارای احساسات رومانتیکی است که اگر تحت ضابطه و کنترل قرار نگیرد. زمینههای اغفال و فریب را در وجود فرد فراهم میسازد. به همین دلیل به سرعت تحت تأثیر القائات قرار گرفته و از آن جا که خواستار استقلال است تلاش مفرطی را در این راستا انجام میدهد. این حس استقلالطلبی در بسیاری از موارد وی را از مسیر درست منحرف کرده و بعضاً به واسطه ناکامیهایی که در این راه متحمل میشود خط عصیان و ماجراجویی را در پیش میگیرد. برخی از آنها ناخواسته به سمت گروههای سیاسی و حزبی رفته و در عمل تحت نفوذ تشکیلات حزب قرار میگیرند و هنگامی که به خود میآیند با مشکلات و محدودیتهای بیشتر ناشی از عضویت در حزب و یا گروه مواجه شده و راههای بازگشت را بسته میبینند، این حالت اغلب مواقع منجر به پیدایش تضاد درون فردی میشود.
"لوتانز" پیرامون پیدایش چنین حالتی میگوید:
«همواره سیکل انگیزشی نیاز – سائق – هدف به سادگی و در عمل به ارضای انتظارات فرد از ایفای نقش منجر نمیشود در درون هر فرد معمولاً تعدادی نیاز و نقش رقیب، تعدادی راه تجلی سائقها و نقشها، انواع سد که میتواند بین سائقها و هدف حائل قرار گیرد و جنبههای مثبت و منفی مرتبط با هدفهای مطلوب وجود دارد. اینها فرآیند انطباقی انسان را پیچیده میکند و در اغلب مواقع به تضاد منتهی میشود. شیوههای تضاد درون فردی را میتوان با توجه به مثالهای مربوط به ناکامی، اهداف و نقشها تجزیه و تحلیل کرد (لوتانز، 1372: 612).
یکی از مهمترین مباحثی که ضرورت پرداختن به آن در مباحث رشد انسان قابل توجه است، بحث شخصیت و شکلگیری آن است. به طور کلی چهار عامل فرهنگی، اجتماعی، زیستی و محیط طبیعی در شکلگیری شخصیت فرد مؤثر است. شخصیت انسان به خودی خود بر اثر شکوفایی طبیعی استعدادها و قابلیتها رشد نمیکند بلکه رشد آن بستگی به کنشهای متقال انسانی، ورزیدگی در زبان و درجاتی از تجربه عاطفی دارد. این سه عنصر در طی فرآیند جسمی و اجتماعی بر هم اثر متقابل دارند. فرد بر اثر کنش و رابطه متقابل با دیگران انگارههای مناسب و مطلوق رفتاری، حقوق، وظایف و قیود اجتماعی را میآموزد. وی یاد میگیرد چه اعمالی مورد قبول جامعه است و کدام کنشها مورد قبول نیست.
این جا است که اهمیت روابط اجتماعی و اجتماعی شدن انسان بیش از پیش نمایانده میشود، کنشها و واکنشها مطرح و فرد خصلتهای خود را بروز میدهد. به طور مثال فاکتورهایی چون لذت و رنج در شخصیت انسان سبب تأثیرپذیری بر روی بسیاری از حرکتهای انسان میگردد. ناموفقیت در کسب لذت و احساس و رنج در مواردی که انسان خواستار کسب آن از محیط خانواده است سبب گرایش به سوی دیگری را فراهم میسازد و زمانی که در دسترسی به لذتها سرخورده میشود، موارد چون عقدهها، کینهتوزیها، حسادت، دشمنی، خشم، وجود هوسهای زودگذر، محرومیت، ناکامی، احساس پوچی و بیارزشی در خود پدید میآورد. وی که خود را ناکام و شکست خورده میپندارد دچار بحرانهای روحی شده و بعضاً به پرخاشگری و حتی طغیان میپردازد. در این حالت فرد سعی میکند با ورود به گروههای دیگر به ارضای نیازهای خود بپردازد اما از آنجا که شخصیت وجودی، فرهنگ و اجتماعی که قبلاً در آن وجود داشته از وی جداناپذیر است، در این حالت نیز در مقابل گروه میایستد. بسیاری از اندیشمندان معتقدند که شخصیت انسان در حد وسیعی به منزله حاصل تجربه فرد در قالب گروه رشد مییابد و ارزشها، هنجارها، وجه نظرها و باورهای گروه، همگی به شکلگیری شخصیت فرد کمک میکند و بدون این تجربیات گروهی، شخصیت رشد پیدا نخواهد کرد (کوئن، 1373: 113).
اما همین اندیشمندان بر این که تجربیات افراد بنا به ضرورت با آن گروه یکسان نخواهد بود، اتفاقنظر دارند و معتقدند بروز چنین حالتی (تفاوت تجربهها) تا حدی در پیدایش تنوع شخصیتها مؤثر است و عواملی چون ویژگیهای زیستی و وراثتی انسان، محیط طبیعی، فرهنگ، گروه و تجربیات فردی و گروهی را از عوامل مؤثر بر رشد شخصیت میدانند. با این حال این رشد در جهت مثبت نخواهد بود، میتواند دارای تبعات منفی نیز باشد که یکی از این نمونهها شخصیتزدگی است.
در معنی و مفهوم شخصیتزدگی که به طور عمده در میان قشر جوان پدیدار میگردد، میتوان گفت فرد از یک سو گرفتار بلندپروازی و غرور است آن چنان که هرگونه امتیاز و برتری خود را در نزد هر کس بازگو کرده و تلاش در جلبنظر آنان دارد. از سوی دیگر در برابر فرد یا افرادی که عملاً از جایگاه ویژهای برخوردار هستند، احساس حقارت داشته و در برابر آنان سر تعظیم فرود میآورد. بسیاری از این افراد در ورطه لغزشهای سیاسی سقوط کرده و در برابر خواسته گروهی که عضو آن هستند کاملاً مثبت عمل کرده و در آن حل میشوند. به همین دلیل اغلب روانشناسان معتقدند تغییرات شخصیتی در دوران جوانی بسیار زود و سریع صورت گرفته و شخص به واسطه نداشتن تجربه، به سرعت تحت تأثیر قرار میگیرد، در حالی که ایجاد تغییرات در شخصیت همین افراد با گذشت زمان و کسب تجربههای زندگی و اجتماعی با مشکل مواجه میشود.
بنابراین میتوان گفت: قشر جوان به واسطه این که تجارب ارزندهای از تلخی و یا شیرینی مناسبات و جریانات ندارند و آن چه که در منطق آن ها وجود دارد، ذهنیت از آن چیزی است که مربوط به زمان حال است، بیشتر از دیگر افراد در معرض انحراف قرار دارند. البته در برخی موارد نیز منطق آنه قوی به نظر میرسد. اما این قوت مبتنی بر قدرت تحلیل نبوده بلکه نتیجه آموختهها و اکتساباتی است که آن را از طریق گوناگون کسب کرده و آن چیزی را که او تبیین میکند، به واسطه لمس نکردن و درک تبعات آن هیچ گاه عمق ندارد و در مقابل نیز بسیاری از این افراد چون قدرت بررسی و تحلیل مسائل و جریانات را ندارند، آن را حمل بر نادانی خود قرار داده و تسلیم منطق قویتر میگردند و به طور عمده احزاب سیاسی نیز از این خلاء میتوانند جمع عظیمی را تحت تأثیر خود قرار داده و به سوی خود جذب کنند که بارزترین نمونه در این مورد عملکرد سازمان مجاهدین خلق در دوران پیروزی انقلاب اسلامی ایران است که با استفاده از همین روش موفق شد قشر قابل توجهی از جوانان کشور را به سمت خود جذب نماید.
شیوههای روانی جذب نیرو توسط احزاب و گروههای سیاسی:
-----------------------------------------------------------------------------
از مهمترین عناصر تشکیل دهنده نظامهای باز، عوامل انسانی این نظامها است که بدون وجود آن، این نظام مفهومی نخواهد داشت. بنابراین مهمترین موضوع در بررسی سازمانها و گروههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... نیروی انسانی آن مجموعه خواهد بود. در عین حال نیروی انسانی مناسب موجب اقتدار و توانایی گروه را فراهم میآورد و به همین علت است که تصمیمگیران گروه و سازمانها جذب نیرو را از مهمترین وظایف خود دانسته و با تبلیغ مرام و مسلک گروه یا سازمان به آن اهتمام میورزند.
مرام و مسلک به طور کلی در مورد احزاب سیاسی و چارچوبی برای نمایش اهداف سیاسی دور و نزدیک حزب است و قالبی برای شناسایی برنامهها، خطمشی و مرام برای پیروان حزبی وسیله همیشگی است و مهمترین عامل فکری پیونده دهنده اعضا است.
بسیاری از رهبران گروهها برای جذب بیشتر نیرو دست به نوعی تبلیغات بر روی اساسنامه و مرامنامههای تدوین شده زده و نقش عوام فریبانهای را بازی میکنند. در این حالت رهبر گروه سعی میکند با نوشتار و سخنان خود به فریفتن توده مردم بپردازد.
"نقیبزاده" در مورد نقش عوامفریبانه میگوید:
«وجه مشخصه عوام فریب سخنوری است. این سحر سخنی است که میتواند تودهها را تسخیر کرده و به افسون آنها بپردازد. عوامفریبی، تبلیغات و القائات و هر شیوه دیگری که به انحراف اذهان از واقعیتها بپردازد نه تنها به آسانی موجود واکنش در بین مردمی که موضوع این کنشها هستند نمیشود بلکه زمینه مساعدی را برای رشد یک آفت بزرگ در میان آنها فراهم میسازد که عبارت از رخوت و بیاعتنایی نسبت به مهمترین مسائل زندگی اجتماعیشان است».
به طور کلی نیازمندیهای هر سازمان سیاسی که بارزترین آن احزاب و گروههای سیاسی هستند در رابطه متقابل و تعامل آن سازمان با مردم تأمین میشود. از این رو اگر سازمانی از مردم جامعهای که وابسته به آن است دوری کند و یا با اعمال و رفتار خود موجبات دوری مردم را از خود فراهم سازد. قطعاً قادر به ادامه حیات نخواهد بود. به همین دلیل است که یکی از اساسیترین گروهها و احزاب سیاسی را مسأله نیرو میدانند. چون این انسان است که میجنگد و نه ابزار. از طرف دیگر انسان رزمنده باید انگیزه و اعتقاد کافی برای رزم داشته باشد در غیر این صورت باید یا به تکنیک روی بیاورد و یا به مزدوری. وقتی سازمانی دارای مقبولیت عامه و یا حمایت و اقشاری از مردم باشد به طور اساسی نباید مشکل نیرو داشته باشد باید که از زمین و آسمان برای آن سازمان نیرو ببارد و نیازی نیست که دنبال آن ها برود، آنها خود خواهند آمد (حائری، 1371: 10).
الف) انگیزش، تحرک و تحریکپذیری:
بررسیهای روان شناختی در مورد احساسات تودهها بیانگر آن است که تقریباً همه آنها تحت هدایت ناخودآگاه خود قرار دارند. " اعمالی که توسط تودهها انجام میگیرد میتواند از لحاظ نحوه انجام گرفتن کامل باشد، امّا چون از جانب مغز صادر نمیشود رفتار هر فردی ناشی از تحریکهای اتفاقی است.
توده همچون گوئی در دست تحریکات دنیای خارج است و بازتاب تغییرات بلاانقطاع این تحریکات است. بدین ترتیب توده بنده تحریکات دریافتی است شخص منفرد نیز میتواند تحت همان تحریکاتی که توده قرار دارد، قرار داشته باشد، امّا چون مغزش عواقب وخیم تسلیم تحریکات شدن را به وی گوشزد میکند، از اطاعت سرباز میزند" و این مقدمهای است که زمینههای مقاومت را در فرد بوجود میآورد. به همین لحاظ فردی که میخواهد بر جمعی از انسانها تسلط یابد، سعی میکند با احساسات آنها بازی کند. این احساسات میتواند در زمینههای شهرت، شرافت، دیانت، میهنپرستی و... به منصه ظهور رسیده و فرد را به سمت خود جذب نماید.
به طور کلی " نظریات القا شده به تودهها هر چه باشند هنگامی مؤثر واقع میشوند که برای آنها به شکل کاملاً سادهای قابل پذیرش باشند و در روان آنها به شکل تصویر منعکس شوند. این تصاویر مجسم هیچ ارتباط منطقی حساب شدهای با یکدیگر ندارند، هر یک از این تصاویر مثل شیشههای فانوس جادو میتواند جانشین تصویر دیگر شود. از این رو میتوان قبول کرد که در توده تصورات متضاد نیز به دنبال هم ظاهر به نتیجهای منتهی میشوند" و شاید به همین دلیل است که بسیاری از نیروهای وابسته به سازمانهای سیاسی با چنین تصوراتی مواجه شده و پس از مدتی همکاری و عضویت در آنها، راه جدایی را در پیش گرفتند. از جمله دلایل اصلی این جدایی میتواند ناشی از موارد زیر باشد (هرمن، همان: 279):
اختلال فکر: وقتی عقاید و تداعیهای ذهنی فرد به شیوههای منطقی و در مواجهه با یک مسئله با مشکل بکارگرفته شود، به نتیجهای منتهی میگردد که بر واقعیت استوار است. در این صورت با تفکر عادی سرو کار داریم، امّا در تفکر زاید تداعیهای ذهنی بیهدف هستند.
اختلال درک:منظور درک کردن یا ادراک عینی یعنی آگاهی پیدا کردن از کیفیت، اختلاف وجوه و تشابه بین اجزای محیطی است که فرد در آن قرار گرفته است. لازمه درک صحیح، سالم و کامل بودن عملکرد سیستم عصبی و جامعه اعضای حسی در تمام سطوح بدن است و هرگونه نقص در آن میتواند زمینه مساعدی برای پیندایش انواع سوءتعبیرها و هذیانها را فراهم آورد.
اختلال عاطفی:منظور از اختلال عاطفی آن نوع از اختلال است که طی آن در شخص پریشانی خُلقی ایجاد میشود و همین اختلال موجب میشود فرد در ساز شکاری با میطح دچار مشکل و ناتوانی شود. migna.ir
اختلال حافظه:منظور از حافظه نگهداری اطلاعات برای دورهای طولانی در ذهن است. از دست دادن حافظه ممکن است به علت نقص یا نقایض در سیستم عصبی مرکزی ایجاد شود. گاه نیز از دست دادن حافظه جنبه روانی دارد.
اختلال حرکتی:
به صور مختلف یکعنی به صورت افزایش حرکات، کاهش حرکات یا حرکات غیرعادی در فرد ظاهر میشود مثل بیش از اندازه سخن گفتن، آواز خواندن و... .
اختلال هوشیاری:وقتی در هوشیاری فرد اختلال ایجاد میشود، به صور گوناگون نشان داده میشود مثل اغماء، خوابآلودگی، اختلال توجه"
ب) تلقینپذیری و زودباوری اعضاء
به عقیده "تارد"، تقلید واقعه اجتماعی مهمی است وافراد جامعه از چیزهای تازه تقلید میکنند و رفتار خود را تغییر میدهند. در جریان تقلید انسان خصوصیات ادراک شده از رفتار دیگران را فعالانه بازسازی میکند و به انجام آن میپردازد. معمولاً تقلید زمانی انجام میپذیرد که مقلد دلیل معتبر و میل قلبی برای عمل تقلید داشته باشد و فکر کند که تقلید موجب تأیید او توسط دیگران و یا نوفیقش در امور میگردد، تقلید نتیجه تأثیر متقابل افراد بر یکدیگر است و شخص میکوشد تا گفتار و اعمال دیگری را عیناً انجام دهد. گوستاو لوبون، تلقینپذیری را در تغییر عامل مهمی قلمداد میکند. بین تقلید و تلقین تفاوت وجود دارد. تلقین مرحله عالیتر و پیچیدهتری است از طریق تلقین فرد به قبول خصوصیاتی که در گروه وجود دارد متمایل میشود و تعامل گروهی تمایل پذیرش این خصوصیات را در فرد تقویت و تشدید میکند تا آن که فرد آن موارد را به خود میقبولاند، تلقین فرد را تحت تأثیر قرار میدهد و او را وادار میکند تا امری را بپذیرد و یا باور کند. در تلقین وجهه فرد بدون تفکر و اندیشه و ندانسته موردی را که مورد تأیید شخص مشهوری است، میپذیرد". (لوبون، 1369: 46)
"والدر" معتقد است مسائل احساسی و عاطفی در ایجاد رفتار مطیعانه سهم زیادی دارد بویژه وقتی که با زمینه روحی شخص منطبق است. بنابراین تعقل و روشنبینی مانعی در مقابل تلقینپذیری است. تلقینپذیری اساساً بر این مبنا استوار است که کسی فکر یا نظری را که از بیرون به گوشش میرسد، بپذیرد بپذیرد بیآنکه آنرا بسنجد و یا خواستار دلیل و علتی باشد. در میان انواع تلقین مهمتر از همه برای روانشناسی اجتماعی، تلقین وجهه است که در آن واکنش فرد، معلول روابط او با فرد دیگر و یا گروهی از افراد است و احتمال دارد تحتتأثیر عقاید و تلقینات اعضای دیگر گرو قرار بگیرد" (کنیگ، 1341: 379).
اصولاً روانشناسان معتقدند، مردم با توجه به طبقات اجتماعی و زمینههای فرهنگی خود به طرق مختلفی ارتباط برقرار میسازند. بنابراین طبیعی است که اعتقادات و ارزشهائی که هر یک از افراد به دلیل عضویت در گروههای خاصی کسب کردهاند رفتار ارتباطی آنان را تحت تأثیر قرار دهد. مثلاً تعلق به گروه خاصی باعث میشود که فرد لغات و عبارتهای معینی را در برقرار ارتباط مورد استفاده قرار دهد که این لغات و جملات متفاوت از سایر گروهها است.
پیدایش چنین حالتی که میتوان در روابط سازمانی و گروهی پیدا نمود، میتواند حتی واکنشهای هیجانی را در بر داشته باشد به نحوی که این واکنشها از شخصی به شخص دیگر منتقل و حتی به جایی میرسد که هویت شخص و خویشتنداری فردی اعضا از میان برود. مثلاً جامعهشناسان دلایلی چون گمنامی و در هم شکستن فردیت را عامل اصلی در هم شکستن خویشتنداری و محو هویت شخصی میدانند. در مبحث گمنامی، افراد به واسطه عدم شناخت از یکدیگر با هم بیگانهاند و تأکید بر عدم اطلاع از وضعیت گذشته افراد فاکتور قابل توجهی است که در فرقههای دیکتاتوری توسط رهبران آنان دنبال میشود. و یا در مباحث در هم شکستن فردیت، هویت فرد چنان تحت شعاع گروه قرار میگیرد که در آن غرق میشود در اینحالت رهبر فرقه سعی میکند با توسل به اعمال استبدادی، به فرد احساس زنده بودن و زندگی کردن و ثبات بدهد.
وی به خوردهپا میگوید: "تو و من ما میشویم و ما که با هم باشیم از پس هر مشکلی برمیآئیم. هیچ کس مثل من غم تو را نمیخورد و تو در منی و من در تو".
در واقع این حالت همان بحث شرکآلودی است که "رجوی" میگوید: «اصالت از خودت نیست از بیرون است، از رجوی است تا بتواند فرد را از درون تهی نموده و قالبی سازمان یافته را در او به وجود آورد. در چنین حالتی فرد خود را بدهکار حزب دانسته و احساس گناه میکند».
روش ایجاد احساسِ گناه که برای اطاعت و فرمانبری در یک فرد بکار گرفته میشود. از مخربترین شیوههای معمول گروههای سیاسی بسته -فرقهها- است. در این شیوه که یکی از اهداف اصلی احزاب است، دور کردن اعضا از "خویشتن" خویش و بازگرداندن و رجعت فرد به رهبری تشکیلات است، فرد با رجوع به خویشتن خویش و اقرار به گناهان و خطاهای خود دچار اختلال روانی شده و ناچار میشود از خویشتن گناهکار روی برگرداند. وی میباید از خود صرفنظر و سپس به خود سوءظن پیدا میکرد و خود را به دست فراموشی میسپارد.
میتوان عمده افرادی را که در وجود آنان چنین تحولاتی بروز پیدا میکند در گروههای زیر تقسیمبندی نمود:
"1- افرادی که به گناهان خود اعتراف و اقرار میکنند، خود را خطاکار دانسته و نتیجهگیری میکنند که نفس آنها توانائی درک مسائل را ندارد و این تنها رهبری فرقه است که خالی از گناه و خطا بوده بنابراین بایستی از دستورات رهبری مانند اوامر و فرامین الهی اطاعت شود.
2- برخی دیگر از اقرار به گناه خود در میدان جمع دچار شرم میشوند و چون پا بر روی غرور خود میگذارند، احساس میکنند پوچ و توخالی هستند.
3- بعضی دیگر در صورت عدم اعتراف، نسبت به خود سوءظن پیدا میکنند که مبادا آنها دچار خطا و انحراف بوده و خود به آن آگاهی نداشتهاند.
4- عدهای خود را به فراموشی میسپارند نظیر قاتلی که فردی را کشته نو گناهی را مرتکب شده و نزد وجدان خود شرمسار است و از طرفی نمیخواهد اقرار کند، چون به ضرر اوست.
روانشناسان معتقدند " انسان هرقدر در ذهن خود یک توده را بیطرف تصور کند باز هم آن توده در چنان حالت تنشی از انتظار به سر میبرند که زمینه را برای پذیرش تلقین آماده میسازد. اولین تلقینی که به روشنی در یک جمع اظهار میشود به وسیله عامل سرایت ظرف یک لحظه به مغز حاضرین میرسد و در همان حال سمت احساسها را تعیین میکند. این تلقین سپس به مثابه یک نظریه اثبات شده نزد همه کسانی که مورد تلقین قرار گرفتهاند برای به عمل درآوردن پا میفشارد.
توده به هر حال به آسانی حاضر به اقدام است چه موضونع بر سر به آتش کشیدن یک کاخ و یا بر سر فداکردن جان خویش باشد. همه چیز به نوع محرک بستگی دارد. و... بنابراین تودهای که از روح انتقادگر عاری است و پیوسته در مرزهای ضمیر ناخودآگاه خوی سرگردان است و تابع همه تأثیرات خارجی است و در ضمن از شدت احساسهای خود تحریک میشود، باید بیش از اندازه زوباور باشد".
ج - مبالغه و یکجانبهگری در احساس اعضاء:
احساساتی که در وجود یک توده تبلور مییابد، دارای دو خصوصیت است، یکی این که این احساسات خیلی ساده هستند و دیگر این که بسیار مبالغهآمیز هستند. این افراد به درجات یک احساس توجهی ندارند، چیزها را کلی میبینند و حد فاصلی نمیشناسند. مبالغه در احساسات یک توده بر اثر عامل تلقین و سرایت به سرعت منتشر میشود و از این طریق قوت بیشتری مییابد. یک جانبهگی و مبالغه در احساسهای توده آن را در مقابل شک و دو دلی حفظ میکند. تودهها نیز مثل زنان در هر چیز تا حد بسیار زیادی پیش میروند و ... از آن جایی که توده بر اثر دریافتهای شدید تحریک میشود، سخنرانی که قصد جلب نظر آن را دارد باید از الفاظ قوی استفاده کند. سخنران برای اثبات کردن امری معمولاً از فریاد زدن، اطمینان دادن و تکرار مطالب استفاده میکند و به هیچ وجه مدرکی ارایه نمیدهد و توده بر مطلبی نه از راه تأمل بلکه به توسط تلقین یقین حاصل میکند» (عالم، 1373: 72).
معمولاً رهبران سازمانهای استبدادی که تلاش دارند توده را به سمت خود جذب نمایند با ظاهری دمکراتیک اما واقعیتی الیگارشیک وارد عمل شده و دست به ایجاد سازمانی دیوانسالارانه میزنند که به اعتقاد "وبر" از ویژگیهای زیر برخوردار هستند:
- تخصصی شدن کارها – هر فرد وظیفه و کار معینی دارد.
- وجود سلسله مراتب – هر فرد مسؤولیت و امتیاز خاصی دارد و باید فعالیتها را سریع به سلسله مراتب اطلاع دهد.
- رفتار غیرشخصی – حکم و رتبه بر طبق سمتی است که افراد دارند.
- صلاحیت فنی و شایستگی – در نظر گرفتن فاکتورهای لازم برای احراز پست.
- آییننامهها و مقررات – تمام باید اطاعت محض از مقررات داشته باشند.
نتیجهگیری:
----------------
از دیدگاه روانشناسی، توده به جماعتی از انسانها اطلاق میشود که تحت شرایط خاص، ویژگیهای جدیدی به دست میآورند که با ویژگیهای تک تک افراد تشکیل دهنده آن جماعت متفاوت است. در این جماعت، شخصیت واقعی فرد از بین میرود، احساسات و افکار به یک سمت خاص جلب میشود و در او روحیه اشتراک و گروهگرایی پدیدار میگردد. جمع چنین انسانهای متشکل میتواند در قالب حزب، گروه و یا حتی سازمان تودهای یا فرقهای نمود پید ا کند.
در حزب، گروه و یا سازمان تودهای، هر یک از افراد به علت قرار گرفتن در جمع، قدرتی مغلوب نشدنی در خود احساس میکنند که به طور مشخص در احزاب بسته وجود دارد. در این سازمانها هر کس به خاطر عامل گروهگرایی، تمایلات شخصی خود را فدای تمایلات همگان میکند و بدین ترتیب در آحاد افراد تشکیل دهنده فرقه خاصیت ویژه تلقینپذیری ایجاد میگردد، به گونهای که اگر به طور درازمدت در بطن حزب و گروه قرار گیرد، خود را در حالتی ویژه مییابد و از آن جا که حیات عقلانی چنین اشخاصی فلج میشود، بنده نیروهای ناخودآگاه خود میشوند که توسط فرد خواب کننده به دلخواه هدایت میگردد. در چنین وضعیتی شخصیت خودآگاه فرد کاملا محو میشود، اراده و قوه تمیز وی از بین میرود و احساسات و افکارش توسط خواب کننده مورد تأثیر قرار میگیرد.
بنابرآنچه عنوان شد، علامتهای اصلی اعضاء و هواداران متشکل در یک حزب، گروه و یا سازمان تودهای مواردی چون محو شدن شخصیت خودآگاه و تسلط و جایگزینی شخصیت و ماهیت ناخودآگاه به جای آن، هدایت احساسات و افکار اعضاء به سمت و سوی واحد با بهرهگیری از تلقین و به فعل در آوردن همان نظریات در کوتاهترین زمان ممکن است. در واقع عموم انسانها پس از پیوستن احزاب به خصوص سازمانهای فرقهای به موجودات خودکاری تبدیل میشوند که ارادهای از خود ندارند. این قبیل افراد، جسارتی قهرمانانه شبیه به انسانهای بدوی (عمل احساسی بدون تفکر) پیدا میکنند. آنها فاقد تفکر منطقی بوده و احساسات تندی دارند و بنده تحریکات دریافتی بوده و توان تسلط بر دریافتهای خود را ندارند. در جریان یک حرکت تودهای و قیام حتی در مورد جان هم چانه نمیزنند. آنها را میتوان به آسانی در راستای به کرسی نشاندن اعتقادات و عقاید حزبی - فرقهای به کام مرگ فرستاد.
عمده نیروهایی که علاقمند به عضویت در گروههای سیاسی و احزاب مخالف نظام بودهاند از میان عناصر منفعل، سرخورده و ناکام که دارای آسیبهای روحی و روانی هستند، جذب گروههای سیاسی شدهاند. بیشترین آمار منفی جذب مربوط به گروههای فرقهای بوده است. اعضای این طیف چون درگیر مبارزه برای موجودیت و بقای خود هستند، پوچی و بیمعنی بودن زندگی خود را که به واسطه ناکامی و دلمردگی که در آنها به وجود آمده، درک نکرده و به طور طبیعی با ادامه این روند محکوم به فنا بوده و توسط تشکیلات حزب و یا سیاسی نابود میشوند.
مآخذ
1- بیرو، آلن. فرهنگ علوم اجتماعی (1370)، ترجمه باقر ساروخانی، تهران :انتشارات کیهان،
2-ستوده هدایتا... . روانشناسی اجتماعی (1388)، تهران : انتشارات آوای نور
3- شوستروم اورت. روانشناسی انسان سلطهجو (1369)، ترجمه قاسمقاضیوغلامعلی سرمد، تهران، نشر سپهر
4- شفیعآبادی، عبدا... . پویائی گروه و مشاوره گروهی (1387)، تهران : انتشارات رشد
5- کریمی ، یوسف. روانشناسی اجتماعی (1373)، تهران : انتشارات بعثت
6- محسنی ، منوچهر. مقدمات جامعهشناسی (1366)، مشهد: نشر باستان
7- آقایی، بهمن . فرهنگ علوم سیاسی (1385)، تهران : نشر ویس
8- ابوالحمد ، عبدالحمید . مبانی سیاست (1386)، تهران : نشر توس
9- تبریزنیا، حسین. علل ناپایداری احزاب سیاسی در ایران، (1371)، تهران: نشر بینالملل
10- دورژه ، موریس. احزاب سیاسی (1357)، ترجمه رضا علومی، تهران : نشر امیرکبیر
11- بینام، روزنامه کیهان. احزاب سیاسی، شماره 15550 ، 28 دیماه 1374
12- شریعتی، علی. مجموعه آثار 7 (1380)، شیعه یک حزب تمام
13- عالم ، عبدالرحمن . بنیادهای علم سیاست (1388)، تهران : نشر نی
14- قاضی، ابوالفضل. حقوق اساسی و نهادهای سیاسی (1371)، تهران : نشر دانشگاه تهران
15- مجله سیاسی اقتصادی. نقیبزاده، علل شکلگیری احزاب (1368)، سال سوم، شماره ششم،
16- بلانچارد و پال هرسی. مدیریت رفتار سازمانی (1365)، ترجمه: علی علاقهبند، تهران: نشر امیرکبیر
17-قائمی، علی. جوان و لرزشهای سیاسی (1361)، قم: نشر شفق
18- لوتانز، فرد. رفتار سازمانی2 (1372)، ترجمه: غلامعلی سرمد، تهران: نشر مؤسسه بانکداری ایران
19-شمس حائری، هادی. بنبست انحرات (1373)، تهران: ، نشر کیهان
20-کوئن، بروس. مبانی جامعه شناسی (1388)، مترجم: غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: نشر سمت
21- لوبون، گوستاو. روانشناسی تودهها (1369)، مترجم:کیومرث خداجویها، تهران: نشر روشنگران
22-کنیگ، ساموئل. جامعهشناسی (1341)، مترجم: مشفق همدانی، تهران: نشر امیرکبیر
23- هرمن مارگارت جی، روان شناسی سیاسی (1385)، مترجم: مجتبی تمدنی، تهران، نشر آتی.
24- Fa.wikipedia.org/w/index
25- Danesh nameh . rushed . ir
26- Esba. Ir/book/ asp/fehrest. Asp
27- www.sbmu.ae.ir/sitepirectory/viee-chancall for admenestatiln
28- www.gh9166.blegfa.com
- Fa.wikipedia.org/w/index
- www.migna.ir
- www.gh9166.blegfa.com
- برای مطالعه بیشتر ن.ک به : Danesh nameh . rushed . ir
- برای مطالعه بیشتر ن.ک به: Danesh nameh . rushed . ir
- برای مطالعه بیشتر ن.ک به : www.sbmu.ae.ir/sitepirectory/viee-chancall for admenestatilnwww.migna.ir