هر حزب و جریانی باید مشروعیت خود را از جامعهای کسب کند که برای آن فعالیت می کند. با داشتن چنین پایگاه و نفوذی است که میتوان نیرو و قدرت آنها را سنجید و به پای میز مذاکره رفت. در غیر اینصورت جز تبدیل شدن به یک مهره سرسپرده و آلت دست، چیزی عاید نمی شود. جای خود دارد از ناصر بلیده ای و رحیم بندوئی پرسید مگر ملت بلوچ ناقصالاعقل هستند، که تا حالا از موسوی و کروبی حمایت نکردهاند؟ یکی از دوستان در این رابطه می گوید : یادمان هست که سران حزب مردم و زرمبش در جریان انتخابات سه سال پیش (1388) به سمت سبزها و کروبی و موسوی رفتند و در جهت حمایت از آنها به مردم بلوچ فراخوان دادند. آنها در آن زمان چندین پیام به مردم بلوچستان بعنوان رهبران ملت بلوچ دادند.
در این پیام ها از مردم بلوچستان دعوت کردند به خیابانها سرازیر شوند و از سبزها پشتیبانی کنند. بی تردید پاسخ نخیر است، ولی شما باز هم حاضر نیستید این واقعیت را ببینید و بپذیرید. البته مسلما" میبینید، ولی سودای رهبری و قدرت طلبی ، شما را وادار به معامله کرده است. اما دیدیم که احدی از مردم بلوچستان جواب پیام ها یا فراخوان های آنها را ندادند
نمی دانیم شما مردم بلوچستان را چگونه تصور می کنید؟ شاید به فرهنگ شبان رمگی معتقد هستید که بخواهید به هر چوبی آنها را برانید. ولی بدانید که مردم بلوچستان فریبکاریهای شما را که هزاران انسان را به کشتن داد، را به خوبی بیاد دارند و هرگز این دوران را فراموش نخواهند کرد
اگر برخورد سازمانهای سیاسی بلوچ با دگراندیشان سیاسی شان در درون تشکیلات و با احزاب دیگر را ملاک قرار دهیم، پرده را از روی واقعیت بر می دارد و به روی همگان عیان می شود که دمکراسی و پلورالیسم هم برای ناصر, رحیم , محمد, و صمدجز ابزاری برای تثبیت قدرتشان|، چیزی بیش نیست و در واقع کالایی است که امروز مد شده و آنها هم از آن استفاده می کنند و بهره می جویند. سخن گفتن از دمکراسی خواهی و تشکیل جبهه بلوچ و فدرالیزم هم خود نمود بارز قدرت طلبی است. برخی از افرادی که با مسائل و اتفاقات بلوچستان سروکار دارند بر این باورند که ایده مخرب و تجزیه طلبانه، فدرالیسم و تشکیل جبهه بلوچ برای اولین بار از جانب حزب مردم و زرمبش در فضای سیاسی ایران و بلوچستان به درستی در میان جریانات و گروههای مختلف و واقع بین مورد قبول قرار نگرفت و افکار و عقاید سردمداران حزب و زرمبش به مثابه مدل احزابی ناموفق، در عرصه های وسیع تر الگو و سرمشق گروههای دیگر نشدند.:
آن دوران به پایان رسیده که بی بی سی و صدای امریکا بتوانند رهبری را به مردم قالب کند. علاوه بر این با تجربهای که مردم از سیاستهای آمریکا و انگلیس در عراق و افغانستان و کشورهای دیگر دارند، رهبران قالب شده از جانب آمریکا، برای مردم نمی توانند ، قابل قبول باشند. از همه مهمتر جامعه ایران از لحاظ فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی با جوامع عراق و افغانستان و کشورهای دیگر تفاوتهای بسیاری دارد
اکثر آنها ادعا می کنند که دارای استقلال فکری هستند و بعضی افراد هم این را باور کردهاند، ولی با تجربهای عینی که هواداران احزاب و گروهکهای بلوچ دارند اینها هیچ گاه نتوانستند در برابر سرکردگانشان ابراز نظر یا عقیده کنند. این افراد تا زمانی که هواداران احزاب و گروهک های بلوچ آنجا بودند، آنها را سپر خود قرار می دادند.
در آشکار ،از نظرات و افکار آنها دفاع می کردند و مورد قبولشان واقع می شد، ولی در خفا، کاملا چهره عوض می کردند و رنگ می باختند، این دال بر این است که احزاب و گروهکها، بر محور فکری و سیاسی یک شخص یعنی تفکرات سرکردگانشان، می چرخیدند و کاملا" در انحصار آنها بود.در این مورد نمونه های زیادی وجود دارد. بعد از این مقدمه می خواهیم نگاهی بیندازیم به کارنامه سرکردگان این گروهکها، که به عقیده ما لبریز از تناقض گویی و شکست می باشند. شاید بگویید کشف تازه ای نیست و انحصار طلبی سرکردگانشان، برای همگان عیان شده است، درست است
نتیجه اینکه، با نگاهی گذرا به اظهار نظرها، مصاحبهها، نوشتهها و سخنرانیهای ناصر و رحیم می توان تنها یک چیز را برداشت نمود و آنهم توجیه رهبری خویش و مشروعیت بخشیدن به آن است. بخش قابل توجهی از مردمی که ادعای رهبری آنها را دارید، در مراحل مختلف قربانی سیاستهای نادرست شما شدهاند. دورانی فرزندان این مردم را به بهانه های مختلف تصفیه کردید و آنها را بدست قضا و قدر سپردید. آیا اینها دلایلی کافی نیست که ثابت کند شما حاضرید جوانان مردم را و زیر ساخت های جامعه را فدای خواستههای جاهطلبانه خود کنید؟
سران زرمبش شما حالا هم با مردم بلوچ و افکار عمومی راستگو نیستید. دارید گذشته خود را با وصف موجود بودن صدها سند تاریخی، نوشتاری، گفتاری و تصویری، انکار می کنید.
گذشتهای که در آن اهمیت دادن به حقوق مردم بلوچ جایگاهی در اندیشه فردی شما نداشته است. اگر می گفتید ما در گذشته اینگونه اندیشیدهایم و فعالیت کردهایم، ولی حالا به آن اعقتاد نداریم و راه دیگری را برگزیده ایم، می توانست دال بر صداقت شما باشد.
دوم اینکه همین حالا هم مانند تمام دوران گذشته افرادی را قربانی سیاستهای خود می کنید که به آنها وعده داده بودید و آنها هم تا همین حالا باور کردهاند. دوگانگی عمل کردن در سیاست و به دنبال خود کشاندن افراد تا زمانی که به آنها نیاز دارید. اینها هم تنها جهت تثبیت قدرت خودتان است. این بدان معنا است که شما جهت حفظ قدرت خود به هیچ چیزی پایبند نیستید. چهره عوض می کنید و اولویت اصلی برای شما، ماندگاری در قدرت است. برای قدرت طلبی تا در مقابل مخالفینتان قدرت نمایی کنید و با آن کسب مشروعیت کنید.
در مجموع آن وقت،نیرو،توانایی و امکانات فکری و مالی که صرف مقابله با این اختلافات داخلی می شود،اگر برای شکوفایی مبارزه در راه رسیدن به آرزوها،بکار برده می شدند،بی گمان جایگاه و آثار آن در تاریخ انقلابات اجتماعی،بخوبی دیده می شد و برای همیشه در تاریخ مبارزاتمان، با دل و جان باقی می ماند.اکثر این احزاب اگر چه،برابر نام،مواضع و دیدگاههایشان،نسبت به دگرگونی های اجتماعی،دارای مواضع متفاوت هستند،اما از نظر شیوه اداری و شیوه و سنت تشکیلاتی و چگونگی اتخاذ تدابیر در اختلافات داخلی تفاوت چندانی ندارند،برای نمونه در میان برخی از این احزاب،به شیوه فیزیکی و در برخی به شیوه بی حرمتی و کینه و عصبانیت و سوءاستفاده کردن از اختیارات و قدرت تشکیلاتی،برای سرکوب مخالفان استفاده می شود.آنچه در این احزاب دیده می شوند این است که انسان تنها وسیله است،برای دستیابی سران احزاب،به قدرت بیشتر و بلامنازع، نه نیروی مادی و فکری،که با کوچکترین انتقادی،از شیوه رهبری تشکیلاتی،حرمت خود را از دست می دهند و براحتی کنار گذاشته می شوند،همانند وسیله ای که دیگر مورد استفاده نباشد. در اینجاست که متاسفانه در بیشتر این سازمانها،از سانترالیزم دمکراتیک،تنها سانترالیزم آن باقی مانده و از اختیارات و قدرت خودشان،بر علیه و به منظور سرکوب مخالفان سیاسی و تشکیلاتی استفاده می کنند.اکثر این سازمانها،دارای افکار و نظرات ویژه هستند،آنهم این است که تلاش می کنند،تا تشکیلات یکدست شده و جدایی و تفاوت عقاید،در بین آنها،وجود نداشته باشد و برای رسیدن به این هدف،معلوم است که دچار اختلافات و مشکلات زیادی می شوند که در مجموع این جریان،به شیوه ای ناخوش و بسیاری اوقات با انشعاب در میان تشکیلات،پروسه مبارزات داخلی خاتمه می یابد.
....زمانی که اهداف سازمانی یکدست باشد معلوم است که به دیدگاه غیر آن و به دور از دیدگاه اعلام شده،حزب مورد نظر،راه داده نمی شود و برای رسیدن به این هدف،تفاوت نظر و بر عکس جریان عادی تفکر توسط صاحبان قدرت در تشکیلات؛تلاش می شود تا ساکت شود و به زبان دیگر آزادی عقاید و اظهار نظر،سرکوب می شود و در تاریخ هیچ سازمانی،فرصات کار کردن به افکار جداگانه و به اقلیت داده نشده است. چیزی که ما امروزه در سازمانهای بلوچ به عینه شاهد سرکوب افکار نه تنها مخالف،بلکه متفاوت هستیم. دلیل سرکوب اظهار عقیده و آزادی بیان،تنها و تنها به دلیل ضعف و فقدان توانایی در اظهار نظرات خودشان است و همینطور ضعف در توانایی مانور سیاسی در برقراری دیالوگ با مخالفان سیاسی و ترس از دست دادن قدرت و کرسی تشکیلات هرمی. که در مجموع سازمانها بسوی اقتدارگرایی رفته و برای حفظ این جایگاه بخش مالی تشکیلات سیاسی را بصورت کاملا مخفی،اداره می کنند و با ارائه گزارشات مالی خلاف واقع کتمان حقایق پشت پرده،مجالی برای فعالیت جریانات اقلیت،در درون احزاب باقی نمی گذارند.
.این سازمانهای سیاسی بلوچ خودشان را نه در خدمت مردم،بلکه در خدمت اهداف،باورها و عقاید ایدئولوژیکی خودشان گذاشته اند،برای همین است که به هنگام بروز اختلافات داخلی،رفتار دمکراتیکی نداشته و با انتشار کینه و دشمنی،مخالفان خود را تخریب می نمایند.بزرگترین نقطه سیاه این مواضع این است که این احزاب در گذشته و در حال و در زمانی که مجموع تلاش و مبارزات و همه فداکاری و مقاومت همه این چند سال،نتیجه داد و مردم عصبانی و به تنگ آمده و فقیر،همانند مردم دیگر کشورهای جهان،به آزادی رسیدیم.این سازمانها که نظرات و عقاید متفاوت تر از خود را قبول نداشتند،در میان جامعه نتوانستند با دریای خروشان مردم،که دارای عقاید متفاوت ترند،کنار بیایند. با این حال چگونه می توانند،جامعه ای را که قول بوجود آمدن دنیایی آزاد و برابر به تودهای مردم داده اند،را اداره کنند، یا می توانند قدرت را با مردم،که دارای افکار و عقاید متفاوتند،تقسیم کنند یا دوباره تجارب داخل سازمانهای خود را نسبت به عقاید متفاوت،در میان مردم تکرار خواهند کرد.
مهیم بلوچ