صدیق حسین زاده
آسیب های یک تصمیم
بحث تقسیم استان سیستان و بلوچستان زمان زیادی است که در محافل مختلف مطرح بوده ، ولی هیچ وقت به طور علنی و رسمی از این موضوع صحبتی به میان نیامده بود تا اینکه مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در خطبههای نماز جمعه روز ۱۱ اسفندماه این شهرستان، نسبت به آنچه که او "حذف نام بلوچستان" از تقسیمات کشوری خوانده، هشدار داد . مولوی عبدالحمید با بیان اینکه بلوچستان در تاریخ ایران بخشی از هویت ایران و ملت ایران بوده است، از دست های پنهانی سخن گفته بودکه می خواهند قومیتها و فرهنگهای قومی را کمرنگ کرده و از بین ببرند؛ وی ادامه داده که نام بلوچستان از گذشته های دور در اسناد تاریخی وجود داشته و در این اواخر نام سیستان نیز به آن اضافه شده است. وی همچنین نام بلوچستان را جزو هویت ملت دانسته که در تاریخ ایران ثبت است و هشدار داده که اگر کسانی بخواهند نام بلوچستان را از استان حذف کنند ما آنان را دشمن ملت خود می دانیم.
حاتم نارویی استاندار سیستان و بلوچستان هم در سخنرانی های اخیری که در شهرهای مختلف استان داشته ، تقسیم استان سیستان و بلوچستان را به سه استان شایعه خوانده است. طبیعتا" با این تکذیب بلندترین مقام اجرایی استان، می شود گفت که حداقل فعلا" تقسیم استان سیستان و بلوچستان به چند استان کوچک تر منتفی است.
اما آنچه ما قصد داریم در این مبحث به آن بپردازیم نگاهی تاریخی به تجربه های گذشته در مرزبندی نادرست بلوچستان و مورد بررسی و کنکاش قرار دادن تقسیم بلوچستان از دو منظر تاریخی و تجربی است ، که یکی تعیین مرزهای بین المللی که بلوچستان ایران ، بلوچستان پاکستان و بلوچستان افغانستان را از هم جدا کرده و دیگری مرزهای داخلی که مکران یا بلوچستان را در بین چند استان کشورمان تقسیم کرده است.
در بعد مرز بین ایران و پاکستان که تکلیف روشن است و این برمی گردد به سیاست های استعماری انگلیس در سال 1286 که برای محافظت از مستعمره خود یعنی هندوستان با فرستادن ژنرال گلداسمید جهت تعیین خط مرزی بلوچستان را فدای سیاست های استعماری خود کرد و آن را به دو نیمه شرقی و غربی بین ایران و انگلیس تقسیم کرد تا به نوعی مانع ورود دشمنان خود از مرزهای ایران به هندوستان شوند ، در بعد داخلی هم این ایراد به کارشناسان و تصمیم گیرنده گان تقسیمات کشوری داخلی وقت وارد است که ملاحظات فرهنگی را در تقسیم کردن و مرزبندی شهرستانها و استانها درنظر نگرفته اند، می شود گفت در تقسیمات صورت گرفته فکری به حال ملاحظات فرهنگی قوم بلوچ نشده ، لذا نمی توان از آسیب هایی که فرهنگ یک قوم در معنای خرد و تنوع فرهنگی ایران در معنای کلان گذشت ، پرواضح است این جداسازی جغرافیایی که پشتوانه قدرت سیاسی را هم با خود دارد نگاه فرهنگ خرد و کوچک شده در مختصات جغرافیایی را با توجه متمرکز بودن قدرت به مرکز معطوف می سازد و این در جای خود به نفع امنیت حاکمیت است، اما نباید این آسیب جدی را هم نادیده گرفت که این نگاه با پشتوانه قدرتمند سیاسی می تواند آن خرده فرهنگ را در خود جذب کرده و به لحاظ فرهنگی در خود حل نماید و از آن بدتر بی هویتی و سردرگمی انتخاب معیار فرهنگی برای یک قوم به ارمغان آورد که این بی هویتی به لحاظ امینتی در کاهش ضرایب امنیتی می تواند اثر گذار باشد ، زیرا کس یا کسانی که در این محیط جدید قرار گرفته اند از یک طرف ارتباط خود با ریشه و گذشته خود از دست رفته می بینند و از سوی دیگر هیچ معیاری برای اثبات کردن خود به سایر فرهنگ ها و اکثریت نمی بینند در نتیجه این افراد به مرور زمان پایبندی و اصول مشخصی در زندگی اجتماعی نمی توانند داشته باشند و این در دراز مدت می تواند تبعاتی بسیار نگران کننده به همراه داشته باشد.
از منظر تاریخی به استناد اسناد مهم بجای مانده از قرون گذشته نقش مهم بلوچ و بلوچستان را می توان پهنه تاریخی ایران زمین دید ، به طوری که بخش عمده ای از تاریخ بلوچستان را می توان در آثار شاعران نامی ایران مثل فردوسی دید ، شاعری که نه تنها قوم بلوچ بلکه از منظری فارسی و همه پارسی نشینان مدیون او هستند و به عقیده برخی از کارشناسان ادبیات فارسی ، فردوسی ستایش هیچ قومی را مثل قوم بلوچ نکرده است ، فردوسی در داستان کیخسرو دلیری سپاهیان بلوچ را اینگونه می ستاید :
سپاهی زگردن کوچ بلوچ
سگالیده جنگ و برآورده خوچ
که کس در جهان پشت ایشان ندید
برهنه یک انگشت ایشان ندید
این تنها اشاره کوچکی از گذشته بلوچ است ، ابعاد مهم تری را نیز می توان در لابلای برگه های تاریخ پیدا کرد ، هر چند می توان گفت که مورخان ایرانی در بسیاری از موارد نقش بلوچ و بلوچستانی را در تاریخ ایران آنگونه شایسته بوده و هست نگفته اند ولی چند سالی است که مورخان بلوچ به جمع آوری و مدون کردن برگه های پراکنده تاریخ گذشته خود پرداخته اند که حاصل آن کتب ارزشمندی است در جهت شناساندن قوم بلوچ به نسل جدید و جوان ایران است ، این را هم باید گفت که نمی شود نانوشته های گمشده تاریخ را هم که این مردم در حق وطن خود انجام داده اند را دوباره زنده کرد و متاسفانه بسیاری از دلاوری ها و رشادتهای تاریخی مردم بلوچ برای همیشه در زیر خروارها خاک ظلم حاکمان و متجاوزان ظالم مدفون گردیده است.
با بررسی و استناد تاریخ ایران زمین چند چیز مهم به خوبی نمایان است ، که مهم ترین آن وطن پرستی و میهن پرستی مردم بلوچ و مقابله با تجاوز بیگانگان و استعمار بوده است ، قوم بلوچ علی رغم همه ناملایمتی هایی که تاریخ به او نشان داده ، تا به امروز بخش مهمی از تاریخ ایران زمین بوده و هست ، مردمی که بزرگترین داشته اشان را غنای فرهنگی خود می دانند و از پیش از دوره هخامنشیان تا به امروز با آن همراه بوده اند و به آن می بالند