واکاوی ابعاد پروژهی «بازسازی فتنهی 88 در ایران» در گفتوگو با «مهدی محمدی»(1)؛
کنفرانسها، جایگزین آشوبهای خیابانی
آمریکاییها برای «بازسازی فتنهی 88 در ایران»، تصمیم گرفتهاند سازمان اپوزسیون خارج از کشور را نوآرایی و اصلاح کنند، یعنی مجموعهی جریاناتی را که تحت عنوان اپوزسیون در خارج فعالیت میکنند، از وضعیت 30 سال گذشته خارج کنند تا در مبارزه علیه جمهوری اسلامی کارآمدتر شوند.
گروه سیاسی برهان؛ در پایان سال گذشته، در اخبار اعلام شد که پروژهی جدید فشار، علیه ایران در حال شکلگیری است. پروژهای که نام معنادار هدیهی 60 را بر آن نهادند و کدهای متعددی از آن ارائه شد که نشان میداد طراحی پیشرفتهای علیه ایران در حال انجام است؛ که اهداف متعددی را دنبال میکرد یکی از اهداف عمدهی این پروژه، تلاش برای وارد کردن یک ضربهی نهایی به نظام در انتخابات بود، بهگونهای که تا انتخابات آتی ریاست جمهوری تداوم یابد؛ در تحلیل این موضوع با «مهدی محمدی»، تحلیلگر و کارشناس مسائل سیاسی، به گفتوگو نشستهایم. در ادامهی پروژهی جدید فشار، بر ضد ایران چند پروژه زیر مجموعهی این پروژهی بزرگ تعریف شده بود؛ از جمله واحدسازی اپوزیسیون از طریق برگزاری کنفرانسهای زنجیرهای گذار به دموکراسی، هجمه به رهبری، نامهنگاری به رهبری، طرح عملیات روانی و فریب برخی از روحانیون، چهرههای مذهبی و... که به طور کلی پروژههایی بههم پیوسته، ذیل پروژهی هدیهی 60 بودند که در فاز اجرایی قرار گرفتند. لطفاً ویژگیهای این پروژه را به طور اجمالی بررسی نمایید.
بحث کنفرانسها و هجمه به رهبری باید در چارچوبی کلیتر مطرح شود.پروژهای که میتوان آن را «بازسازی فتنهی 88 در ایران» از راه بازآرایی سازمان اپوزیسیون نامید؛ یعنی، آمریکاییها تصمیم گرفتند که سازمان اپوزیسیون خارج از کشور را نوآرایی کنند، مجموعهی جریانهایی را که تحت عنوان اپوزیسیون در خارج فعالیت میکنند از وضعیت 30 سال گذشته خارج کنند و اصلاحاتی را در آنها به وجود آورند تا در مبارزه بر ضد جمهوری اسلامی کارآمدتر شوند.
اصلاحاتی که آنها قصد دارند در سازمان اپوزیسیون به وجود آورند، از چند محور تشکیل شده است:
1. تلاش برای تجمیع اپوزیسیون؛ یعنی تلاش برای کمرنگ کردن مرزهایی که به طور تاریخی، ایدئولوژیک یا سازمانی بین این نیروها همیشه وجود داشته است. هدف آنها نشاندن این افراد دور یک میز و ایجاد پروژههای مشترک میان آنهاست. در واقع آمریکاییها میکوشند این قهر تاریخی را که بین اضلاع مختلف اپوزیسیون وجود داشته و باعث شده است آنها هیچ وقت متحد عمل نکنند و بخش بزرگی از نیروهایشان صرف مبارزه با همدیگر شود، علاج کنند.
2. تقسیم کار بین اپوزیسیون؛ واضح است که سرویسهای اطلاعاتی غربی به ویژه آمریکا، انگلیس، فرانسه و اسراییل، با توجه به سابقهی طولانی اپوزیسیون ایرانی، کاملاً به این نتیجه رسیدهاند که تمامی این گروهها از توانایی یکسانی برخوردار نیستند. برخی از این گروهها صرفاً کارکرد رسانهای و عملیات روانی دارند، مانند مجموعهی گروههایی که در زمینهی حقوق بشر فعالیت میکنند. برخی دیگر از آنها تواناییهای عملیاتی دارند، مانند منافقین یا برخی معارضین کُرد. برخی دیگر تواناییهای اطلاعاتی هم دارند، مثل منافقین که در حوزهی جمعآوری میتوانند به سرویسهای اطلاعاتی غربی کمک کنند.
بنابراین برای آمریکاییها مهم است که مجموعهی کارکردهای آنان را در یک پروژهی کلان گردآوری کنند و بین آنها تقسیم کار انجام دهند تا هر کدام از آنها متولی انجام بخشی از پروژه باشند و در نهایت پروژه به طور کامل عملی شود.
3. برداشتن مرز میان فعالیت تروریستی و فعالیت اپوزیسیونی؛ کاملاً واضح است برخی از گروههایی که در کنفرانسهای «واشنگتن»، «لندن» و«اولاف پالمه» دور هم گرد آمدهاند سوابق واضح و ثبت شدهی تروریستی دارند و حتی اسلحه به دست بودهاند و در خیابانهای ایران آدم کشتهاند، اما حالا کت و شلوار پوشیدهاند، کراوات زدهاند و کنار کسانی مینشینند که در فعالیت بر ضد نظام جمهوری اسلامی مشی سیاسی داشتهاند.
آمریکاییها میخواهند که قبح نشستن کنار تروریستها و مشارکت در پروژههای تروریستی شکسته شود، گروههای اپوزیسیون کارکردهای همدیگر را بپذیرند و آن مرزبندی و فاصلهگذاری تاریخی با گروههای مسلح از بین برود.
4. رسمی کردن و آشکار کردن حمایت از این گروهها؛ تا کنون حمایتهای اطلاعاتی و مالی آمریکا، اسراییل و کشورهای دیگر از گروههای اپوزیسیون پنهان بود. بعضی از این گروهها در فهرست گروههای تروریستی کشورهای غربی قرار دارند و بعضیدیگر آن قدر بدنام هستند که هزینهی حمایت آشکار از آنها بسیار بالاست. بنابراین آمریکا و دیگر کشورها همیشه به صورت پنهان از آنها حمایت میکردند.
در چارچوب این پروژهی جدید آمریکاییها دنبال این هستند که قبح ارتباط رسمی با خارج و حمایت آشکار از این گروهها را بشکنند و همچنین این گروهها را متقاعد سازند که این حمایت آشکار به نفع آنهاست. ضمن این که تحلیل آمریکاییها این است که اگر این حمایت به طور آشکار انجام شود، این گروهها اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهند کرد. با داشتن این چارچوب کلان، جایگاه مجموعهی کنفرانسهایی که با هدف اتحاد و تجمیع اپوزیسیون در سال گذشته از جانب سرویسهای غربی در اروپا و آمریکا برگزار شد، روشن میشود.
آیا شواهد و مستنداتی که این موضوع را اثبات کند، وجود دارد؟
در این زمینه شواهد متعددی وجود دارد که نشان دهندهی تحرکات وسیع غرب علیه نظام جمهوری اسلامی است.
شاهد اول، تحرک شدید سرویسهای اطلاعاتی برای تجمیع اپوزیسیون است.
شاهد دوم، مربوط است به تمرکز جامعهی اطلاعاتی و رسانهای غرب روی شخص رهبر معظم انقلاب. نخست برای تقدسزدایی از ایشان، دوم زیر سؤال بردن عملکرد و کارنامهی ایشان و سوم عادی سازی بحث دربارهی ایشان در فضای داخلی ایران
شاهد سوم، مربوط است به مجموعهی تلاشهایی که طرف غربی برای ارتباطگیری مستقیم با جامعهی ایرانی انجام میدهد؛ از ایجاد سفارت مجازی تا سرمایهگذاریهای سنگین در زمینهی ایجاد زیرساختهای لازم برای دسترسی ویژهی ایرانیان به اینترنت انجام میدهند.
شاهد چهارم، مربوط است به حضور مقامهای آمریکایی در رسانهها و تلاش برای ایجاد ارتباطهای مستقیم با جامعهی ایرانی.
شاهد پنجم، مربوط به تولید سختافزارهای جدید و تحویل این سختافزارها به گروههای مختلف اپوزیسیون برای جمعآوری اطلاعات در داخل ایران است که در این باره شواهد و اطلاعات مفصلی وجود دارد.
مجموعهی اینها نشان دهندهی این است که تمرکز روی جامعهی ایرانی و ارتباطگیری مستقیم به عنوان یکی از رئوس پروژهی هدیهی 60 در پروژهی جنگ نرم دشمن قرار دارد.
شاهد ششم، که در شرایط فعلی از اهمیت بسیاری برخوردار است مربوط به همزمان کردن و منطبق کردن تحریمها با این پروژهی اطلاعاتی است. رویکرد تحریمها از حدود 6 ماه پیش کاملاً تغییر کرده است؛ که تا قبل از این، متمرکز بر برنامهی هستهای و موشکی ایران بود، ولی اکنون متمرکز بر زندگی عادی مردم ایران است؛ یعنی، تلاش آنها متمرکز بر مختل کردن زندگی عادی مردم و ایجاد نارضایتی است.
شاهد هفتم (آخر)، مربوط به ایجاد هماهنگی بین اپوزیسیون داخل و خارج از کشور است که طی آن فتنهی سبز کانالهای مستقیمی برای ارتباط با اپوزیسیون خارج از کشور پیدا کند و در یک تقسیم کار مشترک با آنها قرار بگیرد. آخرین نمونهی آن را در انتخابات مجلس نهم دیدیم که چطور استراتژی تحریم انتخابات از بیرون تولید شد و در داخل از آن تبعیت شد؛ یعنی، اپوزیسیون داخل و اپوزیسیون خارج یک استراتژی واحد را دربارهی انتخابات در پیش گرفتند و این نشان میدهد که بین آنها هماهنگی ایجاد شده است.
همچنان که اصلاً ایجاد تشکیلاتی به نام «شورای هماهنگی راه سبز امید» با همین هدف بود که سران داخلی فتنه در خارج از ایران دارای نمایندگان مشخصی باشند که خارجیها بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. این مجموعه شواهدی است که میتوان آنها را برای اثبات اصل وجود چنین پروژهای بیان کرد.
همانطور که اشاره شد، یکی از اهداف اصلی این پروژه، تأثیرگذاری بر انتخابات مجلس بود. سؤال این است که با پایان یافتن انتخابات مجلس آیا این پروژه نیز پایان مییابد یا این که تا انتخابات ریاست جمهوری تداوم خواهد داشت؟
هدف این پروژه منحصر به تأثیرگذاری بر انتخابات مجلس نبوده است. هدف این پروژه یک هدف کلان است که در پی بازسازی فتنهی 88 در ایران میباشد. در واقع سرویسهای غربی مطالعهی جامعی انجام دادهاند که چرا فتنهی 88 در ایران شکست خورد و چگونه میشود فتنهی 88 را مجدد بازسازی کرد. در آن مطالعه اقدامهای وسیعی پیشبینی شده است. یکی از آنها مربوط به سازماندهی اپوزیسیون و ایجاد ارتباط بین اپوزیسیون داخل و خارج است که توسط تحریمها تقویت میشود.
ولی موضوع فراتر از این انتخابات یا انتخابات خاص است. آمریکاییها به دنبال این هستند که سازمان اپوزیسیون تجدید شود، کارکردهای جدیدی پیدا کند و برای هدفگذاریهای آیندهی آنها بر ضد جمهوری اسلامی ایران تبدیل به یک مجموعهی کارآمدتر شود. این هدف کلیدی آنهاست. بنابراین این پروژه مرحله به مرحله، تکامل پیدا خواهد کرد. البته تا امروز این پروژه با شکستهای بسیار مهمی مواجه شده است.
اشاره کردید که حتی خود پروژهی هدیهی 60 جزو یک برنامهی کلان است. لطفاً بفرمایید این برنامهی کلان چیست و چه ابعاد و ویژگیهایی دارد؟
به نظر میرسد که بعد از اتفاقی که در سال 88 افتاد، مجموعهی آن نهادهایی که فتنهی 88 را در ایران طراحی کرده بودند به طور مفصل به بررسی این مسأله پرداختند که فتنهی 88 به چه دلیل شکست خورد، چون آمریکاییها هنوز هم معتقدند که فتنهی 88 یک فرصت بینظیر بود که از دست رفت. برای آنها بسیار مهم است که نخست بتوانند مجدد آن فرصت را احیا کنند و دوم اگر این بار این فرصت احیا شد، از دست نرود و بتوانند حداکثر استفاده را از آن ببرند.
بنابراین یک برنامهی بسیار جامعی تدوین شده است. اگرچه این برنامه کاملاً ناموفق است، در عین حال جامع است و ابعاد مختلفی در آن دیده شده است که مجدد ناآرامیهای سال 88 یا شکل دیگری از بیثباتی سیاسی و اجتماعی در ایران تولید شود.
محورهای این طرح جامع بسیار متنوع هستند که به طور خلاصه چند محور کلیدی آن عبارتاند از:
1. تشدید شکافهای سیاسی درون حاکمیت و انتقال شکافها از سطح سیاسی به سطح اجتماعی: به وجود آوردن وضعیتی که نخست نهادهای سیاسی در نظام تا حد کینهتوزی و دشمنی در مقابل همدیگر قرار بگیرند و بعد بدنهی اجتماعی این نهادها و گروههای سیاسی هم در مقابل هم قرار بگیرند. در واقع میخواهند شکاف سیاسی تبدیل به شکاف اجتماعی شود و در نهایت یک پروژهی فروپاشی اجتماعی در ایران رخ دهد. مانند کاری که در سال 88 میخواستند انجام دهند، اما موفق نشدند.
در سال 88 شکاف سیاسی رخ داد، اما شکاف اجتماعی به آن شکلی که مد نظر دشمن بود و میتوانست کشور را فلج کند، اتفاق نیفتاد. مردم خیلی زود متوجه شدند که یک طرف این صحنه در حال دروغ گفتن است. بنابراین در روز 9 دی وحدتی در بدنهی جامعه به وجود آمد که باعث شد به تدریج آن شکافی که در رأس بود هم از بین برود.
2. ناکارآمد نشان دادن ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران: هم جریان فتنه و هم جریان انحراف هر دو به دنبال محقق کردن این هدف هستند. در واقع آنها تلاش میکنند این نکته را به مردم القا کنند که مشکل اساسی در کشور ما ساختار نظام است و اگر ناکارآمدی وجود دارد، ناکارآمدی ساختاری است.
همان طور که جریان اصلاحطلب دنبال پروژهی ساختارشکنی بود، جریان انحراف هم از مسیری دیگر و البته به شکلی پیچیدهتر همین هدف را دنبال میکند؛ یعنی، آنها در نهایت میخواهند این جمعبندی را به وجود آورند که بایستی تغییرات ساختاری در نظام شکل بگیرد.
این بخش قابل توجهی از پروژهی دشمن است، چون ساختاری که در ایران شکل گرفته و اساساً مبتنی بر یک نظام ولایی است، مهمترین مشکل آنها به شمار میرود. بنابراین اگر گروههایی در داخل ایران داوطلب صدمه زدن و ضربه زدن به این ساختار باشند، به شدت مورد حمایت قرار میگیرند.
3. تلاش برای اعتبار زدایی از رهبر معظم انقلاب: یکی از مهمترین ارزیابیهای دشمن در سال 88 این بود که از اصلیترین عوامل شکست فتنهی 88، اقتدار رهبری، اشراف ایشان بر ساختار حاکمیت، محبوبیت اجتماعی وسیع ایشان و قدرت ایشان در مدیریت بحران بود.
ارزیابی دشمن این است که تا زمانی که در ایران ولی فقیه وجود دارد، آنها قادر نخواهند بود که هیچ ناآرامی موفقی را در ایران شکل بدهند و هر پروژهای که اتفاق بیفتد ظرف مدت زمان کوتاهی شکست خواهد خورد، به دلیل این که به یک مانع جدی به نام اقتدار رهبری در ایران برخورد میکند. بنابراین یک پروژهی بسیار جدی وجود دارد و آن این است که به هر قیمت ممکن توانایی رهبری برای مدیریت و مهار بحرانها آسیب ببیند.
این پروژه از حمله به شخص ایشان آغاز میگردد تا مجموعه اقدامهایی که از جانب برخی از گروههای سیاسی انجام میشود تا رهبری را وارد منازعاتی کنند که از دید آنها به اعتبار رهبری صدمه میزند. همچنین منتسب کردن بعضی از ناکارآمدیها و مشکلات به ایشان جزو پیامدهایی است که آنها از آن استقبال میکنند. اینها همه در چارچوب راهبردی است که میگوید حتماً باید اعتبار رهبری آسیب ببیند تا بتوان مجدد پروژهی فتنهی 88 را در ایران بازسازی کرد.
4. محور آخر برای بازسازی فتنهی 88 در ایران، ایجاد بحران در سیاست خارجی کشور است به نحوی که مردم در داخل به این نتیجه برسند که سیاست خارجی کشور باید هرچه سریعتر تغییر کند.
تبدیل بحرانهای سیاست خارجی به بحرانهای سیاست داخلی و شکستن اجماع ملی دربارهی پروژههای سیاست خارجی شاید جزو مهمترین مسائلی است که در دستور کار سرویسهای غربی در ایران قرار دارد. به عنوان مثال بحث هستهای و تحریمها را در نظر بگیرید. امروز مهمترین هدفی که دشمن از بحث تحریمها تعقیب میکند این است که موضوع تحریمها را به یک مسألهی داخلی تبدیل سازد؛ یعنی، کسانی در داخل کشور این بحث را شروع کنند که تحریمها خیلی سنگین شده است و فنآوری هستهای ارزش ندارد که ما این قدر به خاطر آن هزینه بدهیم.
در واقع در شرایط فعلی درونی کردن درگیریها و مسائل سیاست خارجی برای آمریکاییها فوقالعاده اهمیت دارد. شاید این مهمترین پروژهای است که ما امروز در محیط امنیت ملی و سیاست خارجی با آن مواجه هستیم. به نظر دشمن، ترکیب این مسائل با همدیگر شرایطی را به وجود خواهد آورد که به نحوی میتواند زمینهی بازسازی فتنهی 88 را فراهم سازد.
ادامه دارد