ابراهیم حسینبر:
روزمرگی های حزب پرستان و شکافی عمیقتر با جامعۀ منتقد بلوچ
دنیایِ مجازیِ نسبتاً کوچکِ جامعۀ بلوچ به نسبت سالهای پیش، دچار تغییرات زیادی شده است به طوری که میتوان گفت به کیفیت محتوای سایتها و وبلاگها افزوده شده، اما سایتهایی نیز هستند که مطالبشان روی هم تلنبار شده و خیلی زود به آرشیو فراموشی سپرده میشوند.
مردم بلوچ و جامعۀ آنان، انسانهایی صفا کیش و مهرپرور هستند؛ این موضوعی نیست که آمیخته با شعار باشد بلکه گزارش دیدار اشخاص غربی و شرقی از این مردم و سرزمین آنهاست که در مکتوبات آنها نیز حکایت اینچنین است. اما اشخاص سیاستزدهای نیز هستند که هنوز غرور خانی و سرداری زیر لبشان باقیست و طبیعت دنیا را با گپوگفتهای خانزادگی خود میسنجند. این حزب پرستان تا چند سال قبل حتی چند ماه یکبار هم سایتهای خود را بروز نمیکردند، اما هم اکنون از تمام توان خود، حتی اگر فریب باشد استفاده میکنند تا روزمرگی خود را لنگان لنگان ادامه دهند. نمونه بارز این دغلکاری فعالیت یک شخص با چندین شخصیت مجازی است.
ادامه این مسیر در جهت مدون و علمی و درست در فضای سیاسی و به دور از حاشیهسازیهایی که گویا تخصص یک عده از دوستان است، میتواند ابزار سودمندی جهت بهرهگیری وبلاگنویسان بلوچ باشد.
متاسفانه برخی از دوستان برخلاف آنکه خود را روشنفکران عصر جدید بلوچ معرفی میکنند، نگاه انتقام جویانهای را در فضای اینترنت و شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک در حال انتشار هستند و از هر وسیلهای برای مسمومسازی محتوای وبلاگها و وبسایتها استفاده میکنند. بحث، تحلیل و تفسیرهایی مطرح میشوند که به شدت احساسی، آکنده از تنفر و نژادپرستی و فارغ از گفتمان علمی و سرشار از تهمت زنیهای مرسوم فضای جو زده سیاسی حزبی و حتی شایعه پراکنیهای بسیار و استفاده از شیوههای بسیار انتزاعی است. با اینکه ایراد مواضع و بحثهای منتشر شده، خود گویای تمام و کمال واقعیت هستند، اما نگاه تحلیلی به این موضوع و ایجاد یک گفتمان روشن در سپهر سیاسی شاید امری ضرری است.
پرورش نسلی از به اصطلاح فعالان سیاسی بلوچ تحت لوای سلطنت فروپاشیدهی آریامهری و تاثیرپذیری از مکتب فکری آنان در دوران حکومتی استبدادی در ایجاد احزاب تک قطبی و انقیادآور تاثیر فراوان داشته است و گرایشات سیاسی این نسل را دچار نقصانهای فکری و یکهپنداریهای حاصل از تاریخ استبداد زده نموده است. سردرگمی و عدم پایبندی اپوزیسیون بلوچ به یک تئوری معین و قابل پذیرش در جهان دموکراسی، موجب گشته تا از صداقت گفتار و عمل نیز تهی باشد.
اپوزیسیون در واقع حتی به مواد و اساسی که خود تدوین نموده است اعتقاد چندانی ندارد، اگر به دمکراسی و آزادی لیبرال مآب دست راستی روی آورد، نهایتاً از دل یک ناسیونالیسم افراطی نزدیک به راسیسم سر برون میآورد و مفاهیم انتزاعی و ایدهآلیستی برمیگزیند یا اگر دل در راهحلهای دست چپی میبندد، بدون آگاهی و تحلیل علمی و دستیابی به یک مفهوم و افق روشن از آن به آنارشی و بیقیدی مفرطی میانجامد که از دل تئوری های گوناگون و به شکلی تخیلی برداشت شده است، بیآنکه زمینهای حقیقی و عینی داشته باشد.
اما مساله ما واقعاً چیست؟ این پرسش را میبایست پیش روی خود بگذاریم و همگی در راستای پاسخ به آن کوشش کنیم. مسئله وجود قومیتی از مردم ایران بنام بلوچ با زبان، فرهنگ، پوشش و سکونت در مکان جغرافیایی مشخص و حتی دارای تاریخگاه سرتاسر مقاومت در برابر استثمار حکام متجاوز و دسیسهگر بیگانه، امری غیرقابل انکار است. صورت این مسئله را اگرچه در نگرشهای متفاوت دینی و ملی در تاریخ دور دست میتوان دید، اما وضعیت فعلی را در تاریخ نزدیکتر میتوان بررسی نمود. نقص در گفتمان قرون وسطایی اپوزیسیون بلوچ بطور اخص و عشقی که توسط ناسیونالیستهای افراطی در مفهوم کشور واحد و مستقل بلوچستان و تقدس خاک، ترسیم تخیلی مرزهای انحصار یافته و نفرتآلود و بیان ابزاری پیشینه افتخارآمیز این سرزمین بروز مینماید، اتفاقاً تهی از زمینههای عینی جامعه بلوچ و سرشت منعطف، روح پرور و تسامحآمیز اوست.
این عشق مرموز به تئوری استقلال حتی اگر حقیقی نیز باشد، در شرایط فعلی میتواند به عنوان احساسی قابل درک در مرزهای فعلی در قالب دیار موجود، نسبت به خود، سرزمین خود و شهروندان دیگر، احساس برابری نماید و یا اگر به آن معتقد نیست در جهت آن تلاش کند و بر اساس این احترام جمعی عشق بورزد.
حال اگر تعلق به سرزمین بلوچستان و احساس میهن پرستی، آنگونه که ادعا میشود، از پیش زمینهای اجتماعی و دلسوزانه برخوردار نباشد و احساسی کاذب باشد، نه تنها شکلی از افراط و خودپرستی، مفهومی انتزاعی، دیگرگونه و خودفریبانه است، بلکه موجودیت مادیاش جز در انتزاع کامل، قابل انکار است و به ایده آلیستی خطرناک و مضحک و توهمی ناشی از فقر و فقدان آگاهی بدل می شود. اگر مروری بر تاریخ داشته باشیم، به این موضوع پی خواهیم برد که تعصب کورکورانه و فاشیستی هیتلریسم بر رنگ، نژاد، ملیت و مذهب در طول تاریخ همواره ضربههای سهمگینی بر پیکر جوامع بشری وارد نموده است.
اگر به رسمیت شناخته شدن، آزادیها و نهادهای سیاسی و احزاب و از همه مهمتر حس دوست یا دشمن پنداری وابستگین به این جریانات در قبال یک خواسته بزرگ بنام بلوچستان واحد و مستقل، مانعی برای تلاشها و فعالیتهای در راستای منفعت عموم شهروندان از جمله بلوچ قرار گیرد، بدون تردید این جریان جداییطلب در ماهیت کلی و راجع به مشروعیت ایده خود به دلیل عدم تواناییاش در ایجاد عدالت و تفاهم اجتماعی و برابری میان شهروندان دچار مشکل شده، منتفی و غیرقابل دفاع خواهد بود.
شکست این ایده بدلیل عدم دستیابی به مشروعیت اجتماعی و سیاسی نهفته است و شهروندان را در ساخت و پرورش عشق به وطن تازه شکل یافته، یاری رسان نبوده و خود به خود آن را منحل میکند و مشارکت مدنی در انجام وظایف اجتماعی را نه تنها به میزان حداقل کاهش میدهد، بلکه مقاومت و ذهنیت عدم مشارکت را در یک سو و سیطره و اعمال قدرت قهرآمیز را از سوی دیگر در حد توان عمل میبخشد.
بنابراین میتوان به این موضوع به شکل واقع بینانهتری اندیشید که بیان احساسات تنفرآمیز نسبت به اقوام دیگر و حتی افکار ناسازگار حزبی درون خود جامعه بلوچ، به شکاف عمیقتری میان این احزاب سیاسی و جامعه صلحطلب بلوچستان و دمیدن در آتش نفاق و جنگ افروزی اقوام خواهد انجامید و در جهانی که با گذشت زمان، مرزهای سیاسی آن مفهوم خود را در حال از دست دادن است، تشکیل حصارهایی جدید به دور بلوچستان، سعادتی برای مردم بلوچ نخواهد بود. میبایست به این آرمان باور داشت و احساسی و عشقی آفرید که نه بر یک مکان جغرافیایی بلکه بر ارزش های برابر انسانی استوار باشد و این روحیه نه از میهن پرستی افراطی برمیآید و نه از جداییطلبی و هردوی اینها در آن بیمعنا شده و ماهیت خود را از دست میدهند.
ابراهیم حسین بر
hosseinbor@live.com