پس از پیمان کمپدیوید، رژیم صهیونیستی آغاز جنگ از سوی کشورهای همسایه را منتفی میدانست. در حال حاضر، خیزشهای مردمی و سرنگونی برخی همپیمانان صهیونیستها بهویژه حسنی مبارک و ابهام در آینده دیگر رهبران منطقهای، رژیم صهیونیستی را با خاورمیانهای متفاوت و جدید روبهرو کرده است. این وضعیت، محیط امنیتی و ژئوپلیتیک پیرامون رژیم صهیونیستی را دچار تحول کرده که مطابق دکترین امنیت ملی رژیم صهیونیستی، چالش امنیتی بهشمار میرود. ازجمله چالشهای منطقهای رژیم صهیونیستی ...
چکیده
اختصاصی پایگاه بصیرت:رژیم صهیونیستی تحولات و انقلابهای جهان عرب را چالشی جدی برای محیط امنیتی خود میداند و تلاش میکند بهمنظور مهار و مهندسی اوضاع، ضمن همسویی و همداستانی با راهبرد امنیتی آمریکا و متحدانش، از طریق چالشسازی علیه قدرتیابی اسلامگرایان مخالف خود در کشورهای انقلابدیده تونس، مصر و لیبی به مطلوبیت امنیتی خود برسد و همزمان بر اوضاع داخلی اردن برای خنثیسازی ظرفیت انقلاب و ظهور اسلامگرایان مخالف خود، اثرگذاری کند. در عینحال، رژیم صهیونیستی در قبال تحولات سوریه، خود را در تنگنای راهبردی تغییر رژیم (ظهور اسلامگرایان اخوانی و سلفی در دوران پس از اسد) و عدم تغییر رژیم (حفظ محور مقاومت منطقهای) در سوریه میبیند. این مقاله، ضمن تشریح ابعاد دکترین امنیت ملی و چالشهای امنیتی رژیم صهیونیستی در جبهه فلسطین و در سطح منطقهای، به راهبردهای اطلاعاتی و کارکرد سرویسهای جاسوسی این رژیم برای اثرگذاری بر روندهای امنیتی موجود و بررسی موردی رویکرد رژیم صهیونیستی در قبال تحولات جهان عرب پرداخته است.
مقدمه
یکی از اصلیترین سیاستهای غرب بهویژه در خاورمیانه، همواره ایجاد حریمی امن برای رژیم صهیونیستی از طریق ایجاد صلح میان اعراب و این رژیم بوده است. در این راستا، آمریکا دو اقدام متفاوت انجام داده است: نخست، آن دسته از دولتهای موافق صلح با رژیم صهیونیستی را مورد تشویق و توجه خود قرار داده و کمکهای فراوان اقتصادی، سیاسی و نظامی به آنها کرده است. دوم، آن دسته از دولتهای مخالف صلح با رژیم صهیونیستی و نیروهای مقاومت را تحت فشار و مجازات قرار داده است. غرب این دسته از بازیگران را مانع صلح خاورمیانه معرفی میکند و همواره بهدنبال آن است که از طریق همراه کردن دیگر دولتهای غربی و عربی به آنها فشار آورد. جلوههای مشخصی از این راهبرد طولانیمدت بهویژه در پرتو تحولات و انقلابهای جهان عرب در بیش از یک سال اخیر هویدا شد. در واقع، با آغاز خیزشهای مردمی، دولتهای تونس، مصر، یمن، بحرین و سایر کشورهای همسو و موافق غرب و صلح با رژیم صهیونیستی بهنوعی زیر چتر حمایتی آمریکا قرار گرفتند که در برخی از آنها به ضرر غرب تغییر رژیم صورت گرفت و در برخی دیگر، بحران تا حدی مهار شد. در مقابل، غرب با محوریت آمریکا از اینکه کشوری مانند سوریه رژیم صهیونیستی را به رسمیت نشناخته و حاضر به پذیرش صلح با این رژیم نیست، آن را کنشگر مطلوبی نمیداند و تلاش کرده است تحولات داخلی این کشور را مهندسی و با حمایت مالی و تسلیحاتی و ائتلافسازی غربی- عربی، علیه این کشور بحرانسازی کند. ناآرامیهای سوریه، آمریکا و ائتلاف غربی- عربی (با محوریت عربستان و قطر) را بر آن داشته است که ضمن اعمال فشارهای بینالمللی ازجمله با ارائه طرح قطعنامهها در شورای امنیت علیه سوریه، با فعال کردن گروههای مخالف نظام سوریه و پشتیبانی مالی و لجستیک از آنها، برای تحقق اهداف راهبردی خود تلاش کنند.
خیزش مردمی در جهان عرب، پیامدهای امنیتی گستردهای در سطوح صحنه فلسطین، منطقهای و فرامنطقهای برای رژیم صهیونیستی داشته است. این رژیم از تغییر حاکمیت بهویژه در مصر و تغییرات احتمالی از این دست در محیط پیرامون و فراپیرامون خود به دلیل قدرتیابی اسلامگرایان و به خطر افتادن محیط امنیتی خود بهطور جدی نگران است؛ بنابراین، تلاش میکند با یاری متحدان غربی خود، از تغییر محیط امنیتی به نفع اسلامگرایان و به ضرر خود و غربگرایان جلوگیری و تا حد امکان این محیط را مهندسی و مهار کند. تحولات سوریه نیز محور اصلی راهبرد رژیم صهیونیستی برای گسست و آسیبزدن به محور مقاومت منطقهای تحت رهبری ایران است که این راهبرد نیز در ادامه ائتلاف عربی-غربی تحت رهبری آمریکا قرار دارد.
برآورد محیط امنیتی رژیم صهیونیستی در بیش از یک سال اخیر نشان میدهد این رژیم تلاش دارد محیط امنیتی خود را در تداوم راهبرد امنیتی آمریکا و متحدانش صحنهگردانی کند؛ بهطوریکه مطلوبیت امنیتی این رژیم، جلوگیری و مهار قدرتیابی اسلامگرایان در کشورهای انقلابدیده تونس، مصر و لیبی و در عین حال، تأثیرگذاری بر اوضاع داخلی اردن بهمنظور خنثیسازی ظرفیت انقلاب در این کشور است. در سوی دیگر صحنه، رژیم صهیونیستی در تنگنایی راهبردی، سوریه را در همجواری خود میبیند. مطلوبیت امنیتی رژیم صهیونیستی در سوریه، تغییر رژیم در این کشور بهمنظور گسست محور مقاومت منطقهای و در عین حال، جلوگیری از قدرتیابی اسلامگرایان مخالف رژیم صهیونیستی است؛ اما این رژیم با این واقعیت روبهروست که حتی اسلامگرایان سوریه (با محوریت اخوانالمسلمین و سلفیها) نیز مطابق هویتگرایی اسلامی خود مخالفت با رژیم صهیونیستی را در سپهر سیاست خارجی خود در دوران پس از اسد خواهند گنجاند. این وضعیت، صهیونیستها را در تنگنای راهبردی قرار داده است.
بهطور کلی، رژیم صهیونیستی در فضای تحولات و انقلابهای خاورمیانه و شمال آفریقا مطابق دکترین امنیت ملی خود با چالشهای امنیتی در جبهه فلسطین و در سطح منطقهای روبهروست که در این راستا در کشورهای انقلابدیده و بحرانزده، راهبردهای اطلاعاتی خود را از طریق سرویسهای جاسوسی به منظور اثرگذاری بر روندهای امنیتی موجود به پیش میبرد.
دکترین امنیت ملی رژیم صهیونیستی
رژیم صهیونیستی دکترین امنیت ملی خود را بر این اساس تدوین کرده است که کشورهای عربی (یا غیرعربی مانند ایران) مصمم به نابودی این رژیم هستند و معتقد است که در سطح بینالملل هیچ متحد قابل اتکایی ندارد و باید با خوداتکایی از موجودیتش حفاظت کند؛ این رژیم به لحاظ جمعیتی، جغرافیایی، اقتصادی و شمار نیروی نظامی، خود را ضعیف احساس میکند و مطابق این دکترین امنیتی، بازدارندگی در برابر حملات احتمالی کشورهای عربی و غیرعربی را ضروری میداند.[2]رژیم صهیونیستی بازدارندگی هستهای را نیز ضامن موجودیت خود دانسته و دستیابی احتمالی کشورهای مسلمان عربی یا غیرعربی منطقه به تسلیحات هستهای را نیز تهدیدی مستقیم علیه موجودیت خود میداند و جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهای در منطقه خاورمیانه را در راهبرد امنیتی خود گنجانده است.
تغییرات تفکر راهبردی رژیم صهیونیستی در دو مرحله قابل تمییز است: مرحله نخست تا سال 1979 ادامه داشت که تا آن هنگام، راهبرد امنیتی سنتی صهیونیستی برای مقابله با چالشهای امنیتی بهکار گرفته میشد. مرحله دوم در دهه 1980 (پس از امضای توافقنامه کمپدیوید در اواخر 1978 بین مناخیم بگین، نخستوزیر رژیم صهیونیستی و انور سادات، رئیسجمهور مصر و نیز به دلیل وقوع انقلاب اسلامی در ایران) با فاصلهگیری این رژیم از تفکر راهبردی گذشته آغاز شد و تغییرات جدی در دکترین امنیت ملی رژیم صهیونیستی در اوایل دهه 1980 با تهاجم صهیونیستها به لبنان صورت گرفت.[3] در واقع، در این دوره جدیترین چالش رژیم صهیونیستی، مقاومت گروههای اسلامی غیردولتی بود و تهدیدی علیه بقای این رژیم وجود نداشت. از اوایل دهه 1990 با وقوع جنگ اول خلیجفارس و اقدام عراق در حمله موشکی به سرزمینهای اشغالی، برای بازنگری در مفهوم امنیتی تلاشهای بسیاری شد؛ اما تغییرات جدی در راهبرد امنیتی رژیم صهیونیستی به وجود نیامد. آخرین تلاشها برای تغییر راهبرد امنیتی این رژیم پس از یازدهم سپتامبر 2001، جنگ 2003 عراق و بهویژه پس از ناکامی رژیم صهیونیستی در جنگ سیوسهروزه در سال 2006 صورت گرفت.[4]
نتیجه توافقنامههای صلح رژیم صهیونیستی، تقویت امنیت ملی رژیم صهیونیستی و کاهش تهدیدات محیط پیرامون بود. چنین تحولاتی در دهه 1990 نشاندهنده کاهش تهدیدات کشورهای حلقه اول (همسایگان رژیم صهیونیستی) و افزایش جدی نگرانی رژیم صهیونیستی از چالشهای امنیتی حلقه دوم (کشورهای دورتر از مرزهای رژیم صهیونیستی) بود.[5] جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از کشورهای حلقه دوم، همواره سیاستهای ضدصهیونیستی خود را با حمایت از گروههای مقاومت اسلامی مانند حماس و حزبالله نشان داده است. از نظر صهیونیستها توانمندی موشکی ایران در کنار برنامه هستهای ایران، تهدیدی وجودی علیه موجودیت رژیم صهیونیستی بهشمار میرود.
در عینحال، از زمان آغاز موج خیزشهای مردمی و بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا که اوج آن، انقلاب مصر و سرنگونی حسنی مبارک بود، رژیم صهیونیستی از قدرتیابی گروههای اسلامگرا و تبدیل شدن آنها از بازیگری غیردولتی به بازیگری دولتی احساس تهدید جدی کرده و تداوم این روند را محاصره شدن از سوی دولتهای اسلامگرا، ضدصهیونیست و ضدغربی میبیند. در واقع، خیزشهای مردمی جهان عرب، حلقه اول محیط پیرامون رژیم صهیونیستی را بهطور جدی تحت تأثیر قرار داده و تحولات آنها نگرانیهای امنیتی برای رژیم صهیونیستی بهوجود آورده است.
تحولات جهان عرب و امنیت رژیم صهیونیستی
پس از گسترش خیزشهای مردمی در جهان عرب و بروز سه انقلاب، رژیم صهیونیستی در محیط پیرامون خود با چالشهای امنیتی جدی روبهرو شده است. انقلابهای عربی بهویژه انقلاب مصر، معادلات آمریکا و رژیم صهیونیستی را در منطقه بر هم زده و سبب افزایش نفوذ و قدرت جبهه ضدآمریکایی و صهیونیستی در منطقه و قدرتیابی ایران شده است. آغاز روابط سیاسی مصر و ایران و میانجیگری مصر برای آشتی حماس و فتح، نگرانی آمریکا و رژیم صهیونیستی را برانگیخته است؛ بهطوریکه جهان غرب دیگر نمیتواند منافع خود در منطقه را همانند گذشته تأمین و دنبال کند و بازیگران جدید در جهان عرب با محوریت هویتگرایی اسلامی، راهبردها و منافع غرب را با چالش روبهرو میکنند. این تحولات در کشورهای عربی امکان تغییر توازن قوا در منطقه و زمینههای محاصره رژیم صهیونیستی ازسوی دشمنان عربی را فراهم کرده است. همچنین رژیم صهیونیستی در کنار این تحولات، با همگرایی فتح و حماس و درخواست فلسطینیها برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی، مسئله بیتالمقدس، حق بازگشت و سایر مسائل روبهروست.
بهطور کلی، در چنین وضعیتی، چالشهای امنیتی پیش روی رژیم صهیونیستی را میتوان در دو سطح جبهه مقاومت فلسطینی و سطح تحولات ژئوپلیتیک منطقهای بررسی کرد که در ادامه به آنها پرداخته میشود:
الف. تقویت جبهه مقاومت در فلسطین
به لحاظ تاریخی نوعی اثرگذاری متقابل بین مسئله فلسطین و جهان عرب بهوجود آمده است، بهنحوی که هرگونه تغییر و تحول در جهان عرب، مستقیماً بر مسئله فلسطین اثر میگذارد. بنابراین، اگر جنبش قومی و انقلاب عربی سیر تنزلی پیدا کند، مسئله فلسطین نیز به حالت اول خود باز میگردد و در صورت خیزش جهان عرب، مسئله فلسطین نیز همراه با آن اوج میگیرد. فراز و فرودهای مسئله فلسطین همگام با نبض تحولات در جهان عرب بوده است که امضای پیمان کمپدیوید و فروپاشی نظام منطقهای عربی بعد از جنگ دوم خلیجفارس، جلوههایی از این روند بودهاند. بنابراین، تحولات منطقهای بر مسئله فلسطین نیز تأثیر خواهد داشت. با توجه به وحدت فرهنگی و وابستگی متقابل بدنه اجتماعی، مردم فلسطین از حوادث جهان عرب بهویژه انقلاب مصر، تأثیر پذیرفتهاند. صحنه داخلی فلسطین، چالش مهم رژیم صهیونیستی است که در نتیجه خیزشهای مردمی در جهان عرب، وضعیت تازهای به خود گرفته که مهمترین آنها عبارتند از:
1- همگرایی فتح و حماس؛ پس از سرنگونی حسنی مبارک، فضای تازهای برای همگرایی فلسطینیها برای تشکیل دولت وحدت ملی و بازسازی ساختار امنیتی بهوجود آمد. این موضوع با واکنش منفی مقامات رژیم صهیونیستی روبهرو شد که دلیل آن، تأکید رژیم صهیونیستی بر به رسمیت شناخته شدن از سوی حماس بود. همگرایی و آشتی فتح و حماس، جبههای متحد در مقابل رژیم صهیونیستی بهوجود میآورد و نتیجه آن، افزایش شانس فلسطینیها در کسب امتیاز از طرف مقابل خواهد بود. مطرح شدن تشکیل کشور فلسطین در سازمان ملل در نتیجه این همگرایی، چالشی جدی برای رژیم صهیونیستی ایجاد کرد.
2- تقویت گفتمان مقاومت حماس؛ در حال حاضر، حماس مانند گذشته بر «آزادی فلسطین از طریق مقاومت» و آرمان «سرزمین فلسطین از نهر تا بحر» پافشاری میکند. همچنین پیروزی الگوی اخوانالمسلمین در مبارزات اخیر مصر و تلاش این جنبش در ورود به قدرت از طریق ساختار حزبی، عاملی برای تقویت حماس است. تحولات و خیزشهای مردمی جهان عرب، فلسطین را در سطحی عملگرایانه به مسئلهای منطقهای (عربی- اسلامی) تبدیل کرده و در عینحال، تقویتکننده گفتمان مقاومت حماس است. همچنین بازگشایی دائمی گذرگاه رفح پس از سرنگونی مبارک و بهویژه افزایش امکان انتقال تسلیحات برای گروههای مقاومت در غزه، تهدیدی امنیتی برای رژیم صهیونیستی بهشمار میرود.
ب. تحولات ژئوپلیتیک منطقهای
پس از پیمان کمپدیوید، رژیم صهیونیستی آغاز جنگ از سوی کشورهای همسایه را منتفی میدانست. در حال حاضر، خیزشهای مردمی و سرنگونی برخی همپیمانان صهیونیستها بهویژه حسنی مبارک و ابهام در آینده دیگر رهبران منطقهای، رژیم صهیونیستی را با خاورمیانهای متفاوت و جدید روبهرو کرده است. این وضعیت، محیط امنیتی و ژئوپلیتیک پیرامون رژیم صهیونیستی را دچار تحول کرده که مطابق دکترین امنیت ملی رژیم صهیونیستی، چالش امنیتی بهشمار میرود. ازجمله چالشهای منطقهای رژیم صهیونیستی پس از موج خیزشهای مردمی عبارتند از:
1- احیای مسئله فلسطین و تقویت محور مقاومت منطقهای؛ هویت اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا یک هویت به هم پیوسته است و مسئله فلسطین، مسئلهای مشترک برای ملتهای منطقه بهشمار میرود. در واقع، این شرایط به معنای تغییر توازن راهبردی منطقهای به نفع محور مقاومت است. به دلیل قدرتیابی و تبدیل اسلامگرایان از بازیگران غیردولتی به بازیگران دولتی، نظام سیاسی و امنیتی منطقه دستخوش تغییرات و تحولات جدی شده و راهبردهای سیاسی- امنیتی رژیم صهیونیستی را که منطبق با راهبردهای منطقهای آمریکاست، با چالش جدی روبهرو کرده است.
2- سرنگونی متحدان راهبردی؛ سرنگونی مبارک به اتحاد راهبردی مصر و رژیم صهیونیستی در منطقه پایان داد و در نتیجه، محیط امنیتی این رژیم با چالش بنیادین روبهرو شد. اثرگذاری همهجانبه تحولات مصر در جهان عرب، همسایگی آن با رژیمصهیونیستی و تأثیرگذاری بر جامعه و گروههای فلسطینی، از جمله ویژگیهای مهم مصر بهشمار میروند. تغییر رژیم و بهتبع آن، قدرتیابی جریانهای اسلامی در مصر به معنای به خطر افتادن پیمان صلح کمپدیوید است. سرنگونی مبارک در حالی صورت گرفت که وقوع انقلاب اسلامی و چرخش سیاست خارجی ترکیه پیشتر محیط امنیتی رژیم صهیونیستی را با چالش روبهرو کرده بود.
3- عدم امکان برای نقشآفرینی مستقیم در سوریه؛ بزرگترین چالش رژیم صهیونیستی در تحولات سوریه، عدم امکان برای نقشآفرینی مستقیم است. به دو دلیل: نخست، رژیم صهیونیستی به دلیل اشغال بلندیهای جولان، برای دولت سوریه و گروههای مخالف، دشمن بهشمار میرود. بلندیهای جولان، مسئلهای ملی، فراحزبی و فرامذهبی برای تمام مردم سوریه تلقی میشود. دوم، رابطه نداشتن رژیم صهیونیستی با برخی همسایگان سوریه مانند عراق و لبنان و روابط سرد با دیگران مانند اردن و ترکیه.
رویکرد رژیم صهیونیستی در قبال تحولات جهان عرب (بررسی موردی)
پس از آغاز اعتراضات در کشورهای عربی که منجر به تغییر حاکمان تونس، مصر و لیبی و گسترش اعتراضات به بحرین، یمن، سوریه و وضعیت هشدار در عربستان سعودی، الجزایر، اردن و عمان شد، دستگاههای دیپلماتیک و امنیتی رژیم صهیونیستی به طور جدی غافلگیر شدند. رویکرد رژیم صهیونیستی در قبال این تحولات، مبتنی بر راهبردهای امنیتی این رژیم بوده است. در ادامه، رویکرد این رژیم در قبال کشورهای انقلابدیده و نیز کشورهای مواجه با اعتراضات تشریح میشود.
مصر
مصر بهعنوان نخستین کشور عربی، رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت و سپس برخی دیگر از دولتهای عربی نیز از این راهبرد صلح پیروی کردند. امنیت رژیم صهیونیستی مبتنی بر ثبات محیط امنیتی و جلوگیری از کشمکش با همسایگان و گروههای مقاومت در فلسطین و لبنان است. اگرچه مقامات این رژیم، روابط خود با مصر در زمان حسنی مبارک را صلح سرد[6] توصیف میکردند؛ اما نقش و اثرگذاری مهم مصر را در تداوم و پیشبرد گفتوگوهای صلح اعراب و رژیم صهیونیستی رد نمیکردند. در زمان حسنی مبارک، مصر حامی مهم رژیم صهیونیستی در تشویق دولتهای عربی و گروههای فلسطینی به صلح و در عین حال، فشار بر مخالفان روند صلح، مانند حماس بهشمار میرفت.
انفجارهای مکرر در خط لوله گاز مصر و رژیم صهیونیستی، حمله به سفارت این رژیم در قاهره و خروج سفیر آن از مصر، تأکید اخوانالمسلمین بر بهرسمیت نشناختن رژیم صهیونیستی، درخواست مردمی برای لغو صادرات گاز به رژیم صهیونیستی و احتیاط شورای نظامی مصر در حفظ روابط نزدیک با رژیم صهیونیستی، همگی نشاندهنده تغییر وضعیت و آغاز روندی جدید در روابط مصر و رژیم صهیونیستی هستند.
نگرانی جدی رژیم صهیونیستی از مصر پس از مبارک، قدرتیابی اسلامگرایان در ساختار سیاسی مصر است. کسب حدود 70 درصد از آرای مجلس از سوی اخوانالمسلمین و سلفیها میتواند باعث اتخاذ رویکرد جدید سیاست خارجی مصر بهویژه در قبال پیمان کمپدیوید شود. این روند نهتنها روابط رژیم صهیونیستی با مصر بلکه روابط این رژیم با جهان عرب را نیز میتواند دستخوش تحولی جدی کند.
بنابراین، رژیم صهیونیستی در واکنش به شرایط محتمل در مصر، دو سناریوی تعامل و تقابل را پیش روی خود میبیند؛ تعامل در قبال نیروهای پایبند به پیمان صلح و تقابل در قبال نیروهای مخالف پیمان صلح. در عین حال میکوشد با حمایت آمریکا، از تمام ظرفیتهای خود برای جلوگیری از چینش قدرت به ضرر خود در منطقه استفاده کند.
سوریه
با آغاز اعتراضات در سوریه، رژیم صهیونیستی به دلیل همجواری با فضای ناامنی در سوریه و روابط خصمانه میان دو طرف، نگرانی خود را عنوان کرد. هرچند در آغاز اعتراضات در سوریه، رژیم صهیونیستی خواهان اجرای سناریویی مشابه لیبی علیه سوریه شد؛ اما اندکی بعد، سیاست سکوت راهبردی را در قبال تحولات سوریه در پیش گرفت و حرکت در مسیر چنین سیاستی، به رسانههای صهیونیستی نیز تجویز شد؛ اما به هر حال، رژیم صهیونیستی در تنگنای راهبردی بقا و یا عدم بقای حکومت سوریه قرار گرفته است.
در حال حاضر، رژیم صهیونیستی مناطقی از سوریه را همچنان تحت اشغال نظامی دارد. رژیم صهیونیستی و سوریه بعد از جنگ اعراب و صهیونیستها در سال 1967 که منجر به اشغال بلندیهای جولان به دست رژیم صهیونیستی شد، بهعنوان دو طرف در حال جنگ بهشمار میآیند.[7] با وجود این مسئله و میل ذاتی برای سرنگونی دشمن متخاصم از سوی هر دو طرف، رژیم صهیونیستی از پیامدهای تغییر رژیم در سوریه و ابهام در نوع نظام سیاسی و ماهیت بازیگران سیاسی سوریه در آینده نیز هراس دارد. در عینحال، با وجود اتحاد سوریه با تمام دشمنان رژیم صهیونیستی مانند حزبالله لبنان و ایران و پناه دادن به آوارگان فلسطینی در خاک خود،[8] مقامات رژیم صهیونیستی گفتهاند بعد از جنگ سالهای 1967 خاندان اسد خطر عمیقی متوجه حیات این رژیم نکردهاند.[9] آنها به این دلیل که ادامه این اعتراضات با توجه به بافت قومی و مذهبی سوریه، میتواند منجر به بروز جنگ داخلی در سوریه مانند جنگ داخلی لبنان شود، خود را در تنگنای راهبردی میبینند. در واقع، رژیم صهیونیستی از یک سو حذف حکومت بشار اسد بهعنوان متحد محور مقاومت را همسو با منافع خود در تضعیف مقاومت منطقهای میبیند و از سوی دیگر، ابهام در مورد ماهیت نظام سیاسی و بازیگران آینده سوریه پس از اسد نیز سبب شده، آنها از احتمال قدرتیابی اسلامگرایان احساس نگرانی جدی کنند؛ بهویژه آنکه رژیم صهیونیستی تداوم حکومت سکولار بشار اسد را به قدرتیابی اسلامگرایان ترجیح میدهد. در حال حاضر، این رژیم چنین برآورد میکند که گروه اخوانالمسلمین و سلفیهای سوریه بدنه اصلی مخالفان بشار اسد را تشکیل میدهند و در واقع، در دوران بعد از اسد نیز در سهمخواهی از قدرت، درصد چشمگیری را به خود اختصاص خواهند داد و به همین دلیل، از نظر آنها دوران پس از اسد لزوماً بهتر از وضعیت کنونی نخواهد بود. گزینه ایدهآل رژیم صهیونیستی، تغییر رژیم در سوریه و ظهور حکومتی سکولار است که روابط خود را با ایران و حزبالله لبنان قطع و با رژیم صهیونیستی روابط دیپلماتیک برقرار کند؛ اما در اوضاع کنونی، تضعیف گسترده بشار اسد و بیثباتی مدیریت شده، بهطوریکه روابط سوریه با ایران و گروههای مقاومت به پایینترین سطح خود برسد، تأمینکننده منافع رژیم صهیونیستی در منطقه است.
در حال حاضر، دو دیدگاه در مورد سوریه در میان تحلیلگران وجود دارد:[10] نظریه نخست میگوید آمریکا خواهان گسستن اتحاد سوریه و ایران از طریق تغییر رژیم در دمشق است. آنها استدلال میکنند که در صورت سرنگونی رژیم بشار اسد در سوریه، جایگاه و نفوذ ایران و حزبالله بهسرعت تنزل مییابد. نظریه دوم مدعی است که آمریکا علاقهای به گسستن پیوند سوریه با گروههای شبهنظامی مانند حزبالله و حماس ندارد که دلیل آن، وحشت از تشدید بیثباتی و وخامت اوضاع در خاورمیانه است. از نظر آنها، دولت اوباما ترجیح میدهد به جای گسستن این اتحاد، به مدیریت اوضاع بپردازد. طرفداران این نظریه باور ندارند که تغییر رژیم در سوریه به طور خودکار به نابودی سریع حزبالله و ایران میانجامد. به باور آنها، هرچند قطع ارتباط سوریه پس از اسد، با ایران و حزبالله منطقی به نظر میرسد؛ اما این موضوع بیش از آنکه عملگرایانه باشد، احساسی است. مطابق دیدگاه دوم، آمریکا به امنیت رژیم صهیونیستی بیش از دموکراسیسازی در سوریه علاقهمند است.
در عین حال، نوع موضعگیری حماس در قبال تحولات و ناآرامیهای سوریه اهمیت دارد. زمانی که جنبشهای اعتراضی جهان عرب به شمال آفریقا محدود بود، حماس در حمایت از آنها با جدیت عمل کرد و حتی در غزه در حمایت از معترضان در لیبی تظاهراتی سازمان داد؛ اما با کشیده شدن دامنه اعتراضها به سوریه، این گروه با چالشی جدی روبهرو شد. به این دلیل که بسیاری از بنیانگذاران حماس از درون جنبش اخوانالمسلمین برخاسته یا از آن متأثر بودهاند و در پی سرنگونی حسنی مبارک، اخوانالمسلمین مصر که نزدیکترین رابطه را با حماس داشته، به نیروی اصلی سیاسی در این کشور بدل شده است. اخوانالمسلمین سوریه نیز یکی از نیروهای فعال در میان مخالفان حکومت بشار اسد است. همچنین حماس به منظور از دست ندادن حمایت کشورهای سنی عربی بهگونهای رفتار کرد که به حمایت از بشار اسد متهم نشود. این رویکرد به دلیل اینکه اتحاد پایدار حماس با دولت سوریه را متزلزل میکند، فرصتی برای رژیم صهیونیستی بهشمار میرود.
مؤسسه مطالعات امنیت ملی رژیم صهیونیستی درباره تحولات سوریه و تأثیرگذاری آن بر منافع امنیتی رژیم صهیونیستی چهار سناریو پیشبینی کرده است:[11]
سناریوی نخست، عدم تغییر رژیم در سوریه که در این صورت، اسد برای تقویت رژیم در داخل و پررنگ کردن مشروعیتش در سطح جهانی تلاش جدی خواهد کرد؛ بنابراین از رویارویی نظامی با صهیونیستها پرهیز میکند. سناریوی دوم، تغییر رژیم در سوریه و بیثباتی بلندمدت داخلی که میتواند باعث تقویت نفوذ ایران و اقدام علیه رژیم صهیونیستی از سوی گروههای مختلف شود که باوجود کاهش تهدیدهای نظامی علیه این رژیم به افزایش بیثباتی مرزی آن منجر میشود. سناریوی سوم، ظهور رژیم سنی با رویکرد نظامی ضدصهیونیستی قویتر که باعث کاهش نفوذ ایران میشود؛ اما میتواند به رویکرد تهاجمیتر سوریه علیه صهیونیستها و حتی تلاش برای بازگرداندن بلندیهای جولان منجر شود. سناریوی چهارم، ثبات در سوریه تحت رژیمی دموکراتیک با جهتگیری غربی است که ممکن است لزوماً باعث ایجاد پیمان صلح بین دوطرف نشود؛ اما فشار بر صهیونیستها برای انعقاد قرارداد صلح و بازگرداندن جولان را افزایش دهد. در مجموع، مطابق نتیجهگیری این مؤسسه صهیونیستی، این سناریوهای احتمالی در سوریه باعث بدتر شدن اوضاع رژیم صهیونیستی نمیشود.
اردن
در چند دهه گذشته، اردن به دلیل صلح با رژیم صهیونیستی (پیمان وادی عربه در سال 1994)، هممرز بودن و حضور جمعیت بزرگی از فلسطینیها در آن و همچنین ثبات در مرزها، از اهمیت ویژهای برای این رژیم برخوردار است. اعتراضات در اردن، ابعاد مختلفی دارد که یکی از آنها نارضایتی مخالفان از صلح دولت این کشور با رژیم صهیونیستی است. این مسئله سبب شد پادشاه اردن در اظهارات و انتصابات خود، احتیاطآمیز رفتار کند. بعد از اوجگیری اعتراضات ضدصهیونیستی و حمله به سفارت رژیم صهیونیستی در مصر، در اردن نیز چنین گرایشها و اعتراضاتی افزایش یافت و موجب نگرانی رژیم صهیونیستی شد. مواضع گروههایی مانند اخوانالمسلمین اردن که جایگاه آنها در این کشور در حال بهبود است، نیز نشاندهنده بروز چالشهای جدی برای این رژیم در اردن است. اخوانالمسلمین اردن از حکومتهای اردن و مصر خواست با پیروی از سیاست ترکیه و تصمیم این کشور به اخراج سفیر رژیم صهیونیستی، سفیر این رژیم را از امان و قاهره اخراج کنند.[12] همچنین در راستای تلاش برای لغو پیمان کمپدیوید، شماری از فعالان، اقدام به تأسیس تشکیلاتی موسوم به «کمیته مبارزه با عادیسازی روابط اردن و رژیم صیهونیستی» کردند و جناح اسلامگرا نیز بهعنوان بزرگترین طیف مخالف دولت در فرصتهای مختلف خواستار قطع رابطه با صهیونیستها شد؛ اما حکومت پاسخی به این خواستهها نداد.[13]
در فضای قدرتیابی جریانهای اسلامگرا، روند خیزش مردم اردن میتواند آثار و پیامدهای گستردهای در پی داشته باشد. از نظر رژیم صهیونیستی، اردن و حفظ مناسبات با آن، اهمیت حیاتی دارد؛ بهویژه آنکه نزدیکترین متحد رژیم صهیونیستی در میان اعراب، یعنی مصر، از حلقه اتحاد با تلآویو بیرون رفته و روابط ترکیه نیز با این رژیم، روندی نزولی را طی کرده است. روزنامه یدیعوت آحارونوت در بیان اهمیت اردن برای موجودیت رژیم صهیونیستی مینویسد: «سران تلآویو ارزش روابط با اردن و پیمان صلح موجود را بهدرستی درک نمیکنند... اکنون که آمریکا، عراق را واگذار کرده است، بدون شک جمهوری اسلامی ایران این خلأ را پر خواهد کرد و در نتیجه، تنها اردن است که حد فاصل این جریان قدرتمند تا اسرائیل را پر کرده است و اگر رژیم اردن نیز سقوط کند، در آن حالت، شرایط برای ما بسیار خطرناک خواهد شد... پیروزی بهار عربی در اردن، راه را برای تبدیل شدن اردن به فلسطینی دیگر هموار میکند و در واقع، رژیم اردن، حائلی است که اسرائیل را از ترکشهای بهار عربی مصون نگه میدارد.»[14] لغو پیمان صلح اردن و رژیم صهیونیستی (وادی عربه) همواره جزو خواستههای مردم اردن بوده؛ اما حکومت اردن با روشهای مختلف تلاش کرده از آن چشمپوشی کند. در حال حاضر، اوضاع جدید این فرصت را برای مردم اردن مهیا کرده است که ضمن درخواست اصلاح ساختار حکومت و پایان دیکتاتوری، برای لغو این پیمان مبارزه کنند.
همچنین به نظر میرسد سیاستهای خصمانه ترکیه در قبال سوریه و همسویی راهبردی با اردن، قطر و عربستان، به نفع رژیم صهیونیستی باشد. در هر صورت، میتوان گفت صرف شدن توانایی ترکیه در تضعیف محور مقاومت، به سود رژیم صهیونیستی است. به علاوه، تحولات و انقلابهای جهان عرب سبب شده از تمرکز اخبار بر روابط تنشآمیز ترکیه- رژیم صهیونیستی کاسته شود و در مقابل، اخبار روابط منطقهای ترکیه عموماً بر موضوع سیاست این کشور در قبال سوریه، عراق و ایران متمرکز گردد که به نظر میرسد این شرایط نیز همسو با منافع رژیم صهیونیستی است.
بحرین
بحرین جزو کشورهای عربی با ساختار سیاسی پادشاهی دیکتاتوری بهشمار میرود. این کشور از زمان تأسیس تا به امروز، رابطه نزدیکی با آمریکا داشته است و در برابر سیاستها و راهبردهای منطقهای آمریکا بهویژه روند صلح، چالشسازی نکرده و بهنوعی میانهروی و عدم تنش با رژیم صهیونیستی را برگزیده است. رابطه نزدیک بحرین با آمریکا عموماً به معنای دشمن نبودن آن با رژیم صهیونیستی است. به طور قطع، جامعه عربی- اسلامی بحرین نیز مطابق با الگوی جوامع عربی که پس از بیداری اسلامی جلوههای بیشتری از آن هویدا شد، در راستای آرمان فلسطین و مخالفت با اشغالگری رژیم صهیونیستی حرکت خواهد کرد که شیعه بودن اکثریت جمعیت این کشور و طرفداری آنها از الگوی انقلاب اسلامی و دیدگاههای مقام معظم رهبری در تظاهراتها و اعتراضات، به هراس رژیم صهیونیستی از تحقق سرنگونی رژیم آلخلیفه ابعاد جدیدی بخشیده است؛ زیرا اساساً بحرین با اکثریت جمعیت شیعه (حدود 75 درصد)[15] عمق ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی ایران بهشمار میرود. فروپاشی رژیم آلخلیفه موجب ارتقای جدی قدرت منطقهای ایران و آسیب رسیدن جدی به سیستم امنیتی خلیجفارس میشود که آمریکا تغییر آن به نفع جمهوری اسلامی ایران را چالشی راهبردی برای منافع راهبردی خود میبیند. به تبع تغییر سیستم امنیتی خلیجفارس، اثرگذاری ایران بر مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی نیز بهویژه در فضای قدرتیابی جریانهای اسلامگرا در کشورهای انقلابدیده، بسیار بیشتر مشاهده میشود که این مسئله، چالشی راهبردی و تهدیدی وجودی برای رژیم صهیونیستی بهشمار میرود.
با این تفاسیر، رژیم صهیونیستی همسو با سیاستهای آمریکا و متحدانش، گزینه حفظ پادشاهی آلخلیفه را مطلوب منافع خود در خاورمیانه میداند. در عین حال، سیاست خارجی بحرین در قبال رژیم صهیونیستی نیز مبتنی بر میانهروی و دستورکار روند صلح مطابق با راهبرد خاورمیانهای آمریکاست. بهطور طبیعی، رژیم صهیونیستی به دلیل اینکه جمهوری اسلامی ایران را دشمن خود میداند، از قدرتیابی طرفداران و بهویژه شیعیان در خاورمیانه هراس دارد؛ بنابراین، راهبرد امنیتی رژیم صهیونیستی در قبال بحرین نیز در ادامه تفسیر امنیتی این رژیم از خاورمیانه قرار دارد؛ بهویژه آنکه رژیم بحرین همواره پس از انقلاب اسلامی ایران، از الهامبخشی الگوی انقلاب اسلامی احساس خطر کرده و جمهوری اسلامی ایران را به مداخله در امور داخلی خود (بهویژه اقدامات حزبالله لبنان در بحرین با هدایت ایران) متهم کرده است. جلوههای این رویکردها را میتوان در اظهارات و موضعگیریهای رژیم بحرین پس از خیزش شیعیان این کشور دید؛ بهطوری که «شیخ خالد بنحمد آلخلیفه» وزیر خارجه بحرین در گفتوگو با روزنامه واشنگتنپست از رژیم صهیونیستی نیز دفاع کرد و گفت: «با وجود اختلافاتی که با اسرائیل داریم، نباید توافقنامههای صلح با اسرائیل را کنار بگذاریم... حتی اگر از کسانی که در رأس حکومت اسرائیل هستند نیز خوشمان نیاید؛ اما در نهایت، این کشوری است که میتواند شریک خوبی باشد و در آینده میتوان با آن تعامل داشت.» همچنین در موردی مهمتر که نشاندهنده همسویی راهبردهای امنیتی- نظامی رژیم بحرین با صهیونیستها است، میتوان به برگزاری رزمایشهای نظامی بحرین با رژیم صهیونیستی و آمریکا اشاره کرد. این تمرینهای نظامی سال گذشته و در یک پایگاه سری نظامی آمریکایی در شمال ایالت کالیفرنیا انجام شده که تمرکز آنها بر آموزش جدیدترین شیوههای سرکوب اعتراضها و نیز حذف شخصیتهای معارض بود. نیروهای مشترک بحرینی و آمریکایی و صهیونیست، آموزشهایی درباره نحوه هماهنگی میان کشورها و تحرک در چارچوبهای منطقهای در صورت بروز خطرهایی که رژیمهای سیاسی منطقه را تهدید میکند، دریافت کردند.[16] پادشاهی بحرین از حمایت آمریکا و ناوگان پنجم آن برخوردار است و میخواهد ضمن برخورداری از پشتیبانی پادشاهی سعودی، برای کامل کردن این اتحاد سیاسی به رژیم صهیونیستی روی آورد. در واقع، رژیم بحرین، ایران را دشمن مشترک خود و رژیم صهیونیستی میداند و تمایلش برای اشتراک راهبردهای امنیتی خود با رژیم صهیونیستی در مقابله با ایران را پنهان نکرده است؛ بهطوریکه پادشاه بحرین اعلام کرد «ایران دشمن مشترک بحرین و اسرائیل است.»[17] همچنین سفیر بحرین در بلژیک «احمد محمد الدرسی»، در نشست پارلمان یهودیان اروپا در بروکسل گفت: «بحرین از تمام جامعه جهانی از جمله اسرائیل میخواهد که در مقابله جاری آن با ایران در کنارش باشند» و «هدی عزرا نونو»، سفیر بحرین در واشنگتن نیز گفت: «احساس میکنم اینجا پارلمان یهودی و بهترین تریبون برای تحریک موضوع دشمنی ایران باشد.»[18] البته گزارشهایی در مورد دست داشتن مأموران امنیتی رژیم صهیونیستی در کشتار مردم بحرین نیز منتشر شد. از سوی دیگر، در پی توقف کوتاهمدت فروش تسلیحات آمریکایی به بحرین، شرکتهای تسلیحاتی رژیم صهیونیستی برای تأمین سلاحهای مورد نیاز بحرین وارد بازار اسلحه این کشور شدهاند. همچنین کارشناسان و مربیان این رژیم نیز به منظور آموزش نیروهای امنیتی بحرین در استفاده از این سلاحها برای سرکوب انقلابیون بحرینی وارد این کشور شدهاند.[19]
لیبی
بعد از قدرتیابی معمر قذافی در سال 1969 از طریق کودتا، روابط لیبی با شوروی در تمام زمینهها بهویژه نظامی، گسترش پیدا کرد و در مقابل، روابط آن کشور با آمریکا رو به تیرگی گذاشت. لیبی از زمان پایان نظام پادشاهی ادریس و آغاز «انقلاب سبز» معمر قذافی، پایگاه مهمی برای سازمانهای مسلح فلسطینی و عربی ضداسرائیلی بود و این سیاست معمر قذافی برای رژیم صهیونیستی، همواره چالشهای جدی به همراه داشت. قذافی پس از قدرتیابی، اهداف سیاست خارجی خود را بر پایه شش اصل مطرح کرد: «وحدت اعراب، نابودی اسرائیل، توسعه اسلام، حمایت از فلسطین، حذف نفوذ غرب در خاورمیانه و آفریقا و نیز حمایت از انقلابها.» همچنین رژیم صهیونیستی که سرنگونی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی را ضربهای جدی به مناسبات آن زمان خود با ایران میدانست، همواره از جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، میخواست که از روابط لیبی و انقلاب اسلامی ایران جلوگیری کند. در نگاهی به سیر تاریخی و روابط خارجی حکومت معمر قذافی دو حادثه قابل توجه است: نخست، موافقت لیبی با رها کردن تمام فعالیتهای هستهای در 19 دسامبر 2003؛ و دوم، در مقابل این کار، موافقت آمریکا، 12 می 2006 با خروج لیبی از فهرست دولتهای حامی تروریسم. پس از حادثه یازده سپتامبر، رهبر لیبی به این نتیجه رسید که اوضاع تغییر کرده و بهتدریج دست از اهداف و اقدامات اولیه خود برداشت و سیاست همسویی با غرب را به طور ناگهانی در پیش گرفت.
معمر قذافی که سالها خود را رهبر جبهه مقاومت ضداسرائیلی میدانست، در چند سال اخیر دیگر از نابودی رژیم صهیونیستی سخن نمیگفت. او به پیشنهاد تشکیل کشور مشترک اسرائیلی- فلسطینی بسنده کرده و حتی نام «اسراطین» را نیز برای آن انتخاب و تأکید کرده بود که در این سرزمین کوچک، وجود دو کشور قابل تحمل نیست و تنها راهکار، تشکیل کشور «اسراطین» است. رژیم صهیونیستی از اینکه معمر قذافی در امور اعراب این رژیم نیز دخالت میکرد، ناخشنود بود. همچنین معمر قذافی در روز سرنگونی حسنی مبارک علیه رژیم صهیونیستی موضعگیری و آرزوی نابودی این رژیم را مطرح کرد.
دست کشیدن کامل لیبی از هر نوع برنامه هستهای اعم از تحقیق و تولید، انهدام و انتقال تجهیزات مربوط، افشای اطلاعات چگونگی دستیابی به تجهیزات مربوط، اعطای دسترسی کامل و نامحدود به بازرسان آژانس، همکاری کامل در مبارزه علیه تروریسم بینالملل و شبکههای مرتبط با القاعده و افشای تمامی همکاریهای پنهان لیبی در سه دهه گذشته با گروههای حاضر در فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا از جمله درخواستهای آمریکا و انگلستان از معمر قذافی بود که رهبر لیبی تمام آنها را پذیرفت. او بقای حکومت خود را در گرو تن دادن به این درخواستها میدید. در یک نگاه کلی میتوان پی برد که تحقق این خواستههای غرب از معمر قذافی، همسو با منافع رژیم صهیونیستی بود و در واقع، این تحول در سیاست خارجی لیبی با استقبال این رژیم روبهرو شد.
با آغاز اعتراضات و درگیریهای مسلحانه در لیبی، معمر قذافی به منظور حفظ رژیم خود، تلاشهای جدی صورت داد بهطوریکه ضمن آنکه گفته بود سرنگونی رژیم وی تأثیر منفی بر امنیت و ثبات صهیونیستها میگذارد، به رژیم صهیونیستی پیشنهاد کرد در مقابل به رسمیت شناختن آن رژیم از سوی لیبی و مذاکره با جنبش حماس برای آزادی سرباز صهیونیست، ناتو نیز حملات خود را علیه لیبی متوقف سازد و حکومت آمریکا نیز از تداوم حکومت قذافی در لیبی حمایت کند.[20]
در سالهای اخیر و به دنبال اقدام لیبی در رها کردن برنامه هستهای خود، این کشور روابط خود را با رژیم صهیونیستی و مسئولان نظامی، سیاسی و امنیتی این رژیم تقویت کرد؛ به طوریکه برخی ژنرالهای بازنشسته ارتش رژیم صهیونیستی از معمر قذافی، دیکتاتور لیبی، از طریق شرکت صهیونیست متخصص نزدیک به وزارت خارجه این رژیم موسوم به «گلوبیل» حمایت کردند. در عین حال، مقامات رژیم صهیونیستی در نشستی درباره تحولات لیبی، به بررسی راههای کمک به رژیم قذافی و اعزام مزدوران آفریقایی برای جنگیدن در جبهه قذافی تصمیمگیری کردند. این مزدوران، اهل کشورهایی هستند که با لیبی روابط خوبی دارند و در زمان جنگهای داخلی از حمایت قذافی برخوردار بودهاند.[21] در عین حال، کارشناسان نظامی رژیم صهیونیستی به قذافی در سرکوب مردم لیبی کمک کردند به طوری که رژیم صهیونیستی چندین نیروی متخصص نظامی به همراه وسایل پیشرفته به لیبی اعزام کرد.[22]
رژیم صهیونیستی در آستانه سرنگونی قذافی، تماسهای ویژهای با شورای انتقالی لیبی برای گشایش سفارت این رژیم در طرابلس برقرار کرد.[23] در عین حال، «احمد الشعبانی» بنیانگذار حزب «دموکراتیک خلق» لیبی و سخنگوی شورای انتقالی لیبی نیز بر ضرورت برقراری روابط با رژیم صهیونیستی تأکید کرد. رژیم صهیونیستی در این مسیر، از حمایت و رایزنی برخی کشورهای عربی منطقه بهویژه قطر بهره برد.
نزدیک شدن شورای انتقالی لیبی به جریانهای سیاسی ضدایرانی در مصر و تونس، تأمینکننده منافع رژیم صهیونیستی در شمال آفریقا و مرزهای غربی این رژیم است. رژیم صهیونیستی تمایل دارد در کنار تحولات مصر و تونس که سوگیری ضدصهیونیستی دارند، برخی جریانهای متمایل به غرب را در این کشور به شورای انتقالی لیبی گره بزند و یک محور جدید در شمال آفریقا ایجاد کند. پیوند خوردن شورای انتقالی به اپوزیسیون سوریه نیز تأمینکننده منافع رژیم صهیونیستی در آسیب زدن به محور مقاومت منطقهای است به طوری که شورای انتقالی سفارت سوریه را در لیبی تعطیل و از مخالفان حمایت کرد.
محیط امنیتی رژیم صهیونیستی و تحولات ژئوپلیتیک
در یک تقسیمبندی کلی میتوان گفت کشورهای عربی دارای ساختار سیاسی دیکتاتوری،[24] رابطهای نزدیک با آمریکا داشتهاند. رابطه نزدیک هر کشوری با آمریکا عموماً به معنای دشمن نبودن آن کشور با رژیم صهیونیستی است. به بیان دیگر، نظامهای سرنگون شده عربی عمدتاً رابطه نزدیکی با رژیم صهیونیستی داشتهاند که سرنگونی این نظامها، به قدرتیابی جریانها و گروههای مردمی مخالف رژیم صهیونیستی منجر خواهد شد. به طور کلی، این روند، محیط امنیتی رژیم صهیونیستی را با چالش روبهرو میکند.
جریان قدرتیابی بازیگران اسلامگرا در نظامهای سیاسی نوظهور، سبب کاهش نفوذ آمریکا و اروپا در این منطقه شده و این مسئله بهنوعی کاهش قدرت تأثیرگذاری رژیم صهیونیستی نیز معنا میشود. به بیان دیگر، این تحول ژئوپلیتیک به صورت غیرمستقیم و از طریق کاستن از اثرگذاری جهان غرب بر خاورمیانه و شمال آفریقا، زمینههای اثرگذاری منفی بر روابط خارجی رژیم صهیونیستی را نیز فراهم میکند.
در بررسی چگونگی تأثیر جریان بیداری اسلامی بر روابط خارجی رژیم صهیونیستی و جایگاه منطقهای آن، باید به مجموعهای از عوامل تأثیرگذار مثبت و منفی با هم نگاه کرد. در مجموع، دو نگاه در این رابطه وجود دارد. نگاه نخست معتقد است نظامهای نوظهور در جهان عرب، باعث تضعیف کشورهای محافظهکار و غربگرای جهان عرب و تقویت رویکردهای ضد صهیونیستی و مدافع حقوق فلسطینیها در کشورهای عربی میشود. از این دیدگاه، رژیم صهیونیستی در معرض مقاومتهای جدید مردمی و رژیمهای سیاسی عربی قرار خواهد گرفت و در عین حال، آمریکا بهعنوان اصلیترین حامی آن در سطح بینالمللی، دیگر نمیتواند مانند گذشته عمل کند. نگاه دوم، نگاه نخست را بدبینانه میداند و به نگاهی واقعبینانهتر باور دارد و تحولات جهان عرب را از زاویه اعتراضات در سوریه و راهبردهای تقابلی عربستان و ایران و نیز ترکیه و ایران در مورد سوریه مینگرد. بنابراین، مطابق این نگاه، تغییر رژیم در سوریه به کاهش تهدیدات امنیتی علیه صهیونیستها میانجامد و به بیان دیگر، اهداف و سیاستهای صهیونیستها علیه ایران از سوی این کشورها در حال تعقیب و اجراست. بنابراین، در یک تقسیمبندی کلی میتوان چنین گفت که راهبردهای رژیم صهیونیستی در قبال کشورهای انقلابدیده همسو با سیاستهای آمریکا و متحدانش است؛ برای نمونه، این رژیم در قبال کشورهای بحرین، لیبی و یمن نیز همسو با سیاستهای آمریکا و متحدانش حرکت کرد.
راهبرد اطلاعاتی رژیم صهیونیستی
در فضای تحولات جهان عرب که محیط امنیتی رژیم صهیونیستی را با چالش روبهرو کرده، این رژیم تلاش میکند به بهرهبرداری از اوضاع جهان عرب و اثرگذاری بر روند انتقال قدرت بپردازد. سرویس اطلاعاتی موساد دارای سابقه طولانی، دستگاه جاسوسی و ضدجاسوسی و همچنین نیروهای متخصص امنیتی است که با بهرهگیری از حمایت اطلاعاتی سازمانهای جاسوسی و امنیتی کشورهای غربی بهویژه سازمان سیا، حوزه فعالیت خود را در تمام منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا گسترش داده است.
موساد از ابتدای شروع تحولات جهان عرب، فعالیت خود را بهشدت گسترش داده تا از خلأ امنیتی موجود، استفاده لازم را ببرد. در مقابل، دستگاههای امنیتی کشورهای عربی بهشدت وابسته به دستگاه حاکمه هستند و از بعد ملی برخوردار نیستند. به همین دلیل با از بین رفتن نظام موجود، این دستگاهها بهشدت مورد آسیب قرار دارند. در این وضعیت، به نظر میرسد که دستگاه امنیتی- اطلاعاتی رژیم صهیونیستی از تحولات جهان عرب بیبهره نبوده است. کشورهای تونس، مصر، لیبی و سوریه علاوه بر بهرهمندی از دستگاههای قوی اطلاعاتی در جهان عرب، بهنوعی درگیر مسئله فلسطین نیز بودهاند و اطلاعات زیادی از گروههای فلسطینی و رژیم صهیونیستی دارند.
مصر بهدلیل موقعیت ویژه در جهان عرب و نیز روابط با رژیم صهیونیستی و آمریکا، از اطلاعات زیادی از دو طرف درگیر برخوردار بود که در برخی از اطلاعات، باعث بروز مشکلاتی برای گروههای فلسطینی شده است؛ اما در عین حال، مصر به دلیل تغییر کمخشونت قدرت تا حدودی از تاراج اطلاعاتی گسترده ایمن ماند. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی لیبی نیز بعد از روی کار آمدن معمر قذافی که به منظور رهبری جهان عرب به حمایت گروههای فلسطینی پرداخت، از اطلاعات زیادی برخوردار بود که با سرنگونی نظام حاکم، مورد تاراج اطلاعاتی دستگاههای امنیتی فعال در صحنه لیبی قرار گرفت که فعالیت موساد در این وضعیت قابل توجه است. تونس نیز که در دهههای 80 و 90 میزبان گروههای فلسطینی بهویژه سازمان آزادیبخش فلسطین بود، اطلاعات مهمی در مورد گروههای فلسطینی دارد؛ اما سوریه به دلیل حضور در محور مقاومت، میزبان اصلی گروههای مقاومت کنونی در عرصه فلسطین بوده است. باوجود عدم تغییر نظام در سوریه، این کشور بهشدت آسیبپذیر شده و به دلیل همکاری گسترده شورای مخالفان با غرب، باعث خروج اطلاعات از این کشور شده که قطعاً برخی از آنها در مورد رژیم صهیونیستی، فلسطین و لبنان بوده است.
از دلایل ایجاد فضا برای فعالیت اطلاعاتی رژیم صهیونیستی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:[25] مشغول بودن دستگاه امنیتی کشورهای عربی به امور داخلی، خارج شدن مباحث امنیتی خارجی از اولویت، علنی شدن برخی اطلاعات راهبردی توسط مخالفان و نیروهای انقلابی، سرنگونی برخی نظامهای عربی و دستگاههای امنیتی آن، فرار برخی از نیروهای امنیتی در پی تحولات جهان عرب به غرب و در نهایت، به کارگیری جاسوس و خرید اطلاعات. بنابراین، اگرچه رژیم صهیونیستی از تحولات جهان عرب بهشدت آسیب دیده؛ اما تلاش کرده از فضای هرجومرج در کشورهای عربی انقلابدیده و بحرانزده، به بهرهبرداری و تکمیل اطلاعات مورد نیاز خود بپردازد.
نتیجهگیری
تحولات و انقلابهای جهان عرب نقطه عطفی در هندسه قدرت و سیاست منطقه بوده است. این وضعیت، معناشناسی قدرت در خاورمیانه و شمال آفریقا را که منبعث از عوامل مادی و فیزیکی بوده، دگرگون ساخته و عنصر هویت و هویتگرایی اسلامی را در مناسبات سیاست و قدرت بسیار پررنگ و تعیینکننده کرده است. در چنین وضعیتی، کنشگران و نیروهای نوظهور قدرت در کشورها، نه بر مبنای ساختارهای سابق که آمیزهای از پیوستگی جغرافیا با تشابهات قومی بود، بلکه بر مبنای ایدههای اجتماعی و هنجارهای اعتقادی به تولید قدرت پرداختند. با این اوصاف، تحولات و انقلابهای منطقه، تمام معادلههای سیاست و امنیت را در خاورمیانه دگرگون کرد. امری که سازههای برونمنطقهای، قدرت تأثیرگذاری خود را با چالش هویتی جدی روبهرو یافتند. در این راستا، امنیت رژیم صهیونیستی نیز که بر تضمینهای نیروهای فرامنطقهای استوار بود، خود را در بنبست راهبردی فراگیر یافت. در چنین وضعیتی، رژیم صهیونیستی به دلیل اینکه بنیانهای امنیتی خود را با چالش روبهرو میبیند، تلاش میکند مطابق منافع امنیتی خود، سرعت این تحولات را مهار کند و بر روندهای آن، اثرگذاری داشته باشد.
در این فضا، جمهوری اسلامی ایران راهبردهای امنیتی رژیم صهیونیستی را در فضای تحولات و انقلابهای عربی در تضاد با منافع امنیتی خود میبیند. بیشک ماهیت این تحولات، قدرتیابی نیروهای اسلامگراست. به همین دلیل، آرامسازی فضا و کمک به روندهای مردمسالارانه در نهایت ظرفیتهای بالایی را برای ظهور نیروهای اسلامگرای مخالف غرب و رژیم صهیونیستی فراهم خواهد کرد.
[1]- کارشناس مسائل خاورمیانه
[2] -Study on a Possible Israeli Strike on Iran’s Nuclear Development Facilities, Abdullah Toukan, CSIS March 14, 2009
[3] -Israeli Security Doctrine between the Thirst for Exceptionalism and Demands for Normalcy, Shoghig Mikaelian, 2010.
[4] -Israel’s National Security Concept: New Basic Terms in the Military-Security Sphere, Shay Shabtai, Strategic Assessment , Volume 13 , No. 2 , August 2010.
[5] -Israel's National Security: Issues and Challenges since Yom Kippur War, 2008, Efraim Inbar, Routledge Publications.
[6]- Cold Peace
[7]- رژیم صهیونیستی و سوریه در سال های ۱۹۴۸، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ و نیز در میانه سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۹۰ در جریان جنگ داخلی لبنان با یکدیگر جنگیدهاند.
[8]- ۴۹۵ هزار آواره فلسطینی در سوریه ثبت شدهاند.
[10]- http://basirat.ir/news.aspx?newsid=238984
)تاثیر نگرانی آمریکا از امنیت رژیم صهیونیستی بر آینده سوریه(
[11]- Giora Eiland, "The Upheavals in the Middle East and Israels Security", strategic Assesment, volume 14, No.2,july 2011, p14.
[12]- http://www.taghribnews.com/vdcjxoem.uqevvzsffu.html (جمعیت اخوانالمسلمین اردن خواستار اخراج سفیر اسرائیل شد)
[13]- http://www.jomhourieslami.com/1390/13901014/13901014_01_jomhori_islami_sar_magaleh
_0001.html (رژیم اردن در نوبت فروپاشی)
[14]- همان.
[15]- این میزان، در اطلس جهانی 75 درصد کل جمعیت برآورده شده است. البته در کتابهای مختلف، جمعیت شیعیان از 50 تا 75 درصد متغیر است.
[16]- http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13901113000053
[17] -http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1506222
[19]- http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910225001387
[20]- http://www.palestine-persian.info/fa
[21]- http://fa.alalam.ir/node/46341
[22]-http://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=1557#Title= اسرائیل به کمک قذافی شتافت
[23]- http://www.ommatnews.ir/archives/10262
[24]- برای نمونه؛ مصر، لیبی، تونس، یمن، اردن، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس.
[25]- http://fa.merc.ir (دستگاه امنیتی اسرائیل و تحولات جهان عرب)