در سوز زمستان، آنگاه که در تاریکی شب، نقاب بر چهره و بر رهگذران جاده، حمله برد، اظهار وجود کرد و ۲۱ تن از آنان را محکوم به رگبار گلولۀ خشم خود نمود، باز به همین اکتفا نکرد و با ریختن خون های بیشتر، جای پای خود را در آئین جلادان و سفاحان هموار ساخت.
آری، مالک ریگی که بندۀ ابلیس گشت و نقاب دین بر چهره گرفت، حتی از اعقاب و اسلاف خود هم شرم نبرد و ننگی در تاریخ بلوچ شد.
زنان و کودکان را به گلوله می بست، مردان را به گروگان می گرفت و سر می برید و صحنۀ جنایات و کشتار، تراژدی نامۀ او برای خانه های عزادار و به پیش چشمان مادران داغدیده بود.
جشن او عزای ملت بود، طالعش نحس و ایامش شوم بود، یزید زمانه بود و تیغ زهرآگینش مرگ فرزندان وطن بود، عدالت را تباه ساخت، از انصاف و ترحم مبری بود، درسش جنایت و خیانت و استادش ابلیس بود.