نویسنده در ادامه با طرح این سوال که "چرا صدها سازمان و گروه سیاسی و مدنی درونمرزی و برونمرزی نتوانسته اند از طریق همگرایی سیاسی و اتفاق عمل میزان و جایگاه تاثیر گزاری و کارائی خود را ارتقا دهند؟" پاسخ به آن را در کالبد شکافی و تجزیه و تحلیل بیغرضانه اپوزیسیون دانسته و می نویسد: «علیرغم محیط بسته در ایران، نیروهای مخالف در درون کشور و یا به عبارتی اپوزیسیون درونمرزی کارنامه بهتری در راستای شکل گیری نهادهای مقاومت مدنی و اتحاد عمل بین نیروها، نسبت به اپوزیسیون برونمرزی دارد. ایجاد مجموعه هایی نظیر کانون مدافعان حقوق بشر، کانون صنفی معلمان، اتحادیه های کارگری، انجمن روزنامه نگاران، کمپین یک میلیون امضا، تشکلات دانشجویی، جنبش سبز و غیره نمونه های بارزی از شهامت در عمل و همگرایی مدنی ـ سیاسی فعالان داخل کشور می باشند. در این نوشتار موجز ناچارا تمرکز تحلیلی خود را به اپوزیسیون برونمرزی محدود خواهم کرد، زیرا کنکاش در عملکرد فعالان داخلی و شرایط استبدادی حاکم در داخل کشور بررسی ویژه خود را می طلبد که از حوصله این مقاله کوتاه خارج است.»
وی در ادامه مدعی می شود: « غلبه ایدئولوژی مذهبی و تفوق سیستم های امنیتی بر ارکان مختلف قدرت در نظام جمهوری اسلامی، امکان پیدایش بستر مناسب برای رشد پایدار مخالفت سازمان داده شده و علنی در شکل یک اپوزیسیون معنا دار را سلب کرده است. به همین دلیل تقریبا همه نهادهای ذکر شده که در دوران اصلاحات و یا بعد از آن پدیدار شدند، غیر قانونی اعلام شده اند. در نتیجه در چنین شرایطی مسئولیت اپوزیسیون برونمرزی که در جوامع و محیط های آزاد امکان تشکیل اتحاد و همگرایی سیاسی را دارد، دو چندان می شود.»
این ادعا -غیر قانونی اعلام شدن بخشی از گروه های اصلاح طلب- در حالی مطرح می شود که گروه های مختلف اصلاح طلب تا زمانی که شکل براندازانه به خود نگرفته و به مقابله آشکار با اصل نظام نپرداخته بودند، آزادانه در ایران فعالیت می کردند و این امری بدیهی است که حتی در آمریکا هم اگر گروهی به فعالیت براندازانه دست بزند با آن برخورد می شود.
دوشوکی در ادامه با اشاره به اختلافات اپوزیسیون خارج کشور آورده است: «اپوزیسیون برونمرزی دارای یک هویت مشخص و قابل تبیین نیست. بخصوص بعد از پیوستن بخش قابل توجهی از نیروهای اصلاح طلب سابق و امیدوار که در طی سالهای اخیر به خارج از کشور آمده اند و خود را در قالب اپوزیسیون معرفی می کنند، ماهیت سیال و نامتجانس اپوزیسیون ابعاد جدید و متمایل به اصلاح طلبی پیدا کرده است. بدنه فعال و شناخته شده اپوزیسیون را نیروها و شخصیت های وابسته به جریانات سنتی، ملی- مذهبی و احزاب چپی تشکیل می دهند که اغلب آنها در پروسه مبارزه علیه رژیم گذشته پا به عرصه میدان گذاشته اند. مشخصه دی اِن ا (DNA) ژنتیکی آنها امیخته ای از ایدئولوژی سازش ناپذیر و مخالفت آشتی ناپذیر با رژیم پهلوی است. اگرچه در طی دهه اخیر تغییر و تعدیلات بسزایی از هر دو جهت در بین برخی از آنها بوجود آمده است، با این حال اغلب این نیروها جمهوریخواه و ضد سلطنت هستند.
از سوی دیگر طرفداران پادشاهی را می توان به دو بخش عمده یعنی سلطنت طلبان و طرفداران مشروطه پارلمانی تقسیم کرد. علیرغم گفتمان های مقطعی بین طیف هایی از جمهوریخواهان و طرفداران مشروطه پارلمانی ملتزم به حقوق بشر، این دو خط فکری، که زمانی به هم نزدیک شده بودند، همچنان بصورت موازی در امتداد یکدیگر اما با فاصله ای 33 ساله حرکت می کنند.طبیعتا سربازان گمنام امام زمان نظیر مدحی و امثالهم نیز برای حفظ مرزبندی ها تلاش خواهند کرد.»
نویسنده در ادامه با اشاره به ناکامی اپوزیسیون در جذب نیروهای جوان تاکید می کند: «به نیروی سوم فعالان و گروه های مدنی هستند که عمدتا به نسل جوان بعد از انقلاب تعلق دارند و دموکراسی و حقوق بشر و مدرنیته را دغدغه اصلی خود می پندارند؛ اگر چه هر دو گرایش مشروطه خواهی و جمهوریخواهی در بین آنها وجود دارد. اما در مجموع اپوزیسیون سنتی که سرگرم تلاش برای حفظ مرزبندی های ذهنی و عینی گذشته است، در جذب و به کارگیری انرژی سیال نسل جوان ناکام مانده است.»
وی درباره علل ناکامی های اپوزیسیون می نویسد: «علل ناکامی اپوزیسیون را باید در فاکتورهای مختلفی جستجو کرد؛ از جمله فرهنگ عصبیت ایلی به عنوان خصیصه کیفی ثابت فرهنگی از منظر زیر بنایی که شامل حکومت، مردم و اپوزیسیون نیز می شود. زیرا که همه برخاسته از آن بستر مشترک فرهنگی تاریخی هستند. شالوده و زیر بنای فرهنگی ما "عصبیت ایلی" و یا به عبارتی گرایشات فرقه ای، "خودی" و "غیرخودی" است. برای شناخت اپوزیسیون باید به چگونگی پیدایش و ساختار ایدئولوژیکی آن رجوع کرد. اینک بعد از سالها و با توجه به مناسبات دنیای مدرن امروزی، بسیاری از آنها تلاش می کنند تا آن قالب جامد و خرقه سرخگون عادات گذشته را همانند پوست کهنه مار به دور بیاندازند، و کت و کراوات آبی رنگ حقوق بشر و دمکراسی و آزادی به تن کنند. اگرچه مار پوست می گذارد، اما خوی نمی گذارد. در نتیجه عدم اعتقاد عملی به کثرت گرایی و پراگماتیسم سیاسی که ریشه در خودمحوری، آرمانگرایی و دگماتیسم دارد منجر به عملکرد حذفی و حتی مخفی کاری شده است.
سالها پیش اپوزیسیون در مقوله ائتلافات مبارزاتی و همگرایی سیاسی بسیار فعالتر و موفقتر از امروز بود. حرکت ها و همایش هایی نظیر نشست چند صد نفره جمهوریخواهان در آلمان، کنگره همبستگی در آمریکا، کنفرانس بروکسل، نشست لندن، جنبش رفراندوم، سکولارهای سبز و غیره نمونه های از موفقیت نسبی اپوزیسیون در تشکیل اتحاد و ائتلاف بوده است. متاسفانه در طی یک سال اخیر ظاهرا روند معکوس آغاز گشته است. پروژه الماس فریب و متعاقب آن جلسات مخفیانه در لندن و مخفی کاری نشست استکهلم و سپس نزاع عریان در کنفرانس واشنگتن و اصرار مستمر در ادامه مخفی کاری و عملکرد حذفی، آسیب پذیری اپوزیسیون را نه تنها دو چندان کرده است، بلکه آن را وادار به عقب نشینی در نهانخانه های تاریک و مخاطره آمیز نموده است.»
دوشوکی در ادامه شکل گیری "جنبش سبز" را باعث انحراف در مسیر اپوزیسیون دانسته خار نشان می شود: «شش سال پیش اپوزیسیون در کلیت خویش "برانداز" بود. اما بعد از آغاز جنبش سبز، تلاش های فراوانی صورت گرفت تا بخشی از اپوزیسیون جمهوریخواه را به سوی طرفداران اصلاحات تدریجی از درون سوق دهند. شارحان و حامیان مقوله شکست خورده اصلاح طلبی به موفقیت هایی در این زمینه دست یافته اند. وانگهی آنها موفق شده اند نقطه ثقل همگرایی (مخرج مشترک برای همکاری) را نیز تغییر دهند تا جنبش دمکراسی ـ محور و آزادیخواهانه را تبدیل به جنبش مطالبه محور جهت فشار از پایین و چانه زدن از بالا بکنند.»
وی در پایان تاکید می کند: «قاعدتا باید رابطه مستقیمی بین خیزش و افت مبارزات مردم در داخل کشور و تشدید و یا افول همگرایی اپوزیسیون در خارج وجود داشته باشد. اما این رابطه طبیعی در مورد اپوزیسیون ایرانی صدق نمی کند. ائتلاف بزرگ و یا کنگره ملی همه ایرانیان در شرایط فعلی شاید به افسانه شبیه باشد، ولی در عین حال ضرورت اجماع سیاسی شفاف و دمکراتیک بین شخصیت ها و گروهایی که به اعمال حاکمیت مردم از طریق انتخابات آزاد ، حقوق بشر و سکولاریسم اعتقاد عملی دارند، کاملا مشهود و مبرهن است. مولفه های اجماع و همگرایی سیاسی نیز مستلزم اراده شخصی و گروهی در راستای منافع ملی، اعتمادسازی، شفافیت، کثرتگرایی و پراگماتیسم سیاسی می باشند، که متاسفانه بخش هایی از اپوزیسیون ایران ظاهرا با آنها بیگانه اند.»