ابراهیم حسین بر
جامعۀ امروزین ما مانند هر جامعۀ دیگری دارای شهروندانی با تفکرات خاص و گاه عقاید قطب بندی شده است. اهداف مشخص و جهت ها تعیین شده اند. مذهبی ها، غیرمذهبی ها، سیاسیون و روشنفکران، هرکدام رابطه های معلوم و زبان های فهمیده شده ای دارند که همدیگر را می فهمند. بدون تردید هرکس بخواهد در این جامعه انسان موفقی باشد و عنصری باشد که در جامعه فهمیده شود، می بایست دارای تفکری مثبت گرا و مقبول باشد.
در هر جامعه ای در طیف های گوناگون موجود، هر نویسنده، متفکر و صاحب رأی، هرگاه بخواهد چگونگی "تعلق" خود را بیان نماید که دارای چگونه ایدئولوژی است، مردم او را بسادگی خواهند فهمید و درک أش خواهند کرد، اما سخن اینجاست گروهی نیز هستند که از این فرصت خود را محروم ساخته و ازینکه از میان این بینش ها، باورها و جهت گیری ها یکی را مشخص کنند، عاجز بوده و یا تعمداً نسبت به آن امتناع ورزیده اند.
در میان ما، سیاست پیشگان بلوچ (غالبا خارج از کشور) همواره کسانی بوده اند که اگر به مذهب تکیه کرده اند، بیش از هر گروه دیگر، خود مذهبی ها از آنان ابراز برائت جسته و اگر در جناح روشنفکران سخن گفته اند یا مسایلی را مطرح نموده اند، بیش از همه خود روشنفکران جامعه با آنان عدم تفاهم پیدا کرده و متهمشان می کنند.
اپوزیسیون ما همیشه از خود بودن و تفکر خود را به جامعۀ خود عرضه کردن در هراس بوده است، هراس از پذیرفته نشدن و عواقب آن، مطرود شدن و مورد نفرت قرار گرفتن. شاید همین هراس باشد که ارتباط آنان با جامعۀ بلوچستان را به حداقل رسانده است.
بهرحال اپوزیسیون ما همیشه غریب و بد فهمیده شده، بوده است، و این بد فهمی از آنجا ناشی می شود که بد تعریف شده و بد معرفی شده است. این اشخاص تا آنجا که مورد شناخت دیگران قرار گرفته اند، ضابطه های معلوم انتخاب کردن ندارند و قهراً باید افراد مأیوسی باشند. آنها وقتی ادبیات خود را با جناح ها و تفکرات جامعۀ بلوچستان مقایسه می کنند، می بینند که نمی توانند در میان آنها جای بگیرند. چنانچه فرهنگ و روش سیاسی – اجتماعی جامعه را در نظر بگیریم، نمی توانند خود را معتقد به آن عنوان کنند، وقتی به مذهب می نگرند، نمی توانند خود را تسلیم آن نمایند. آنها زمانیکه جامعۀ بلوچ را آراسته با ارزش ها و معیارهای ناآشنا با ادبیات خود می یابند، و می بینند که فرهنگی نیکو، صلح جو و همزیست گرا، طی قرن ها با فکر، آداب و روحیۀ آنها پیوند یافته است، از اتکا به چنین جامعه ای، به سختی ناامید و مأیوس می گردند.
آیا اینگونه نیست؟