از فقر زهره بلوچ تا غنای منیره
سلیمانی
بیست و هشت سال قبل در دامان کوهستان خشن دهستان پیپ یکی از محرومترین
مناطق شهرستان ایرانشهر، دختری به نام منیره در خانواده ای بسیار فقیر و پرجمعیت به
دنیا آمد.
پدر کج خلق و عصبی
منیره در آن سالها به عنوان یک کارگر ساختمانی مشغول به کار بود و از آنجایی که
درآمد چندانی نداشت اجباراً مادر نیز از صبح تا شب در خانه دیگران کارگری
میکرد.
تعصب پدر بسیار بیشتر
از فقر و بیکاری بر روان خانواده تاثیر داشت به طوری که منیره هر شب شاهد درگیری
والدین بر سر کوچکترین مسائل بود. خاطرهای که هیچگاه از یاد آن دختر پنج ساله پاک
نشده؛ تنبیه سخت مادر و دختر به دلیل شکسته شدن لیوان آب پدر
است.
دشواریهای زندگی همچنان جولان می داد تا اینکه هنگامه تحصیل دخترک فرا رسید و علیرغم مخالفت پدر، با اصرار مادر منیره به مدرسه رفت. روز اول سال تحصیلی دختر به همراه مادر راهی مدرسه شد. در طول مسیر او به لباس کهنهای که بر تن داشت و کیف وصله شده برادر بزرگتر که اکنون در دستانش بود و مادر به اینکه چگونه درآمد بیشتری به خانه بیاورد، فکر میکردند.
در سن ۱۲ سالگی فقر و تنگدستی خانواده به دلیل اعتیاد پدر بیشتر شده بود. پدر کاملا خانه نشین شده و به اجبار منیره و خواهرش را به همراه مادر به کارگری فرستاد تا هزینه اعتیاد او را فراهم کنند.
منیره از همان زمان با مشاهده عروسکهای رنگارنگ، اتاقهای کودکان و خانههای مجلل دیگران، تصمیم گرفت آینده متفاوتی برای خود رقم بزند. آینده ای همراه با تمامی امکانات روز زندگی، که اکنون در وبلاگ «سرزمین من کجاست» آنرا در پی گذشته ای خیالین و توأم با رفاه آورده است.
روزگار به همان منوال در حال گذر بود تا آنکه پدر و برادرهایش، خواهر معصوم منیره را در ازای مبلغ ۵۵ هزار تومان بابت بدهی خرید مواد، به ازدواج شخصی همسن پدرشان درآوردند. خواهر منیره با ناراحتی و اجبار به خانه بخت رفت، ولی چه بخت و اقبالی …
حالا منیره و مادر تنها شده بودند… (ادامه دارد)
آری! نگاهی به گذشته منیره سلیمانی صحت و سقم نوشته اخیرش در مورد اینکه دختری زجر کشیده از دامان کوهستان است، را به اثبات میرساند.
بلوچ بیدار