آخرداد و نسل سرگردان
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد.
مرا این گونه باور کن
کمی تنها
کمی بی کس
کمی از یادها رفته
خدا هم ترک ما کرده
خدا دیگر کجا رفته !!
نمی دانم مرا آیا گناهی هست؟
که شاید هم به جرم آن....
غریبی و جدایی هست
مرا این گونه باور کن
پسرک به مدت سه ماه با هیچکس صحبت نمی کرد.پدرش عصابنیتر از همیشه تصمیم گرفته هم پسرک مظلوم و هم مولوی کثیف را زنده بگور کند.اما دایی پسر ک او را به خانه خود میبرد .آخرداد شروع به مدرسه رفتن میکند.
پسرک زجردیده همیشه در مدرسه یا کوچه، در یک گوشه ای ساکت و آرام میایستاد و هیچ حرفی نمیزد، او خیلی عاطفی بود و آزارش حتی به یک مورچه هم نمیرسید. مسیر مدرسه را آرام طی میکرد و برمیگشت.
آغاز حضور در مدرسه نقطه عطف مهمی در زندگی هر کودک و والدین اوست. مدرسه جایی است که کودک را از خانه و والدین دور میکند و محلی است که هر کودکی برخی از بزرگترین چالشها، موفقیتها و شکستهایش را به همراه احساس اضطراب یا خجالت تجربه خواهد کرد. از آنجا که مدرسه مکانی خارج از کنترل والدین است، علاوه بر کودک، برای پدر و مادر او هم مکانی استرسزا است.
در مدرسه کودک با دنیا آشنا میشود و مهارت تعامل اجتماعی و برقراری ارتباط با دیگران را خارج از محدوده خانه و خانوادهاش کسب میکند. او همچنین به وجود خودش، تواناییها، ضعفها و علایق خود آگاهی بیشتری پیدا میکند و به تدریج جایگاهی در اجتماع برای خود مییابد. کارها و روابطی را تجربه میکند که تجربه آنها در خانه امکانپذیر نبوده است. او به اجبار از والدین جدا شده، با چالشهای اجتماعی و تحصیلی روبهرو میشود و برقراری دوستی را تجربه میکند. شروع مدرسه هم لذتبخش و هم استرسزا است.
پسر کم کم بزرگ میشود روزهای پر تلاطم زندگی را فراموش میکند,دیگر دوست ندارد به گذشته ها فکر کند فقط به آینده فکر میکند,دوست دارد سیاسی شود.با خواندن چند کتاب مارکسیستی تبدیل به یک کمونیست دو آتشه میشود .
پیر بخش عزیزی
ادامه دارد
محمود میگه:
۵ آذر ۱۳۹۰ در ۱۳:۳۰
نویسنده داستان سراپا دروغینی که شما به بازتکثیرآن پرداخته اید، باید فردی عقده ای وکینه توزباشد که احتمالاً باکسی مشکلی شخصی داشته وبدینترتیب عقده خالی کرده است. وی هیچگونه آگاهی ازگشت وروابط مردمی آن نداشته وفقط به لجن پراکنی پرداخته است. درگشت هیچ خانی وجود نداشته وندارد تا کسی برزمینش کارکند، وطلبه های آنجا گشتی نیستند وجملگی ازدیگرشهرهای استان ویا مناطق دیگرایران به آنجا میروند.
بندہ میپندارم کہ آقای پیربخش عزیزی(؟) بچہ ای مغرض و فاقد اخلاق میباشد یا از جائی تحریک میشود،و یا خود دچار چنین مصیبتی شدہ و میخواھد عقدہ ھایش را بیرون بزند۔