نویسنده : منصور فرزامی |
آثار فکری و ذوقی بشری در هر کجای جهان که باشد چراغ راه حال و آینده بشر است . ذخایر فرهنگ زبانی ما نیز بسیار غنی و زبانزد انسان متمدن و بی نظیر امروزی است و اندیشمندان جهان از این حکمت آثار، بسی بهره برده اند و به این بهره گیری بالیده اند و به تکریم قوم ایرانی پرداخته اند. ما هم باید از این افتخارات فرهنگی پند بگیریم و درس بیاموزیم و به کار بندیم. این که به دانشگاه رفته ایم و با تخصص خود به مدارج عالی رسیده ایم کافی نیست چون اجتهاد در علوم، وافی به مقصود در زندگانی نیست و به کامرانی و سعادت نخواهیم رسید زیرا درس زندگی را باید در نکته های حکیمانه اهل حکمت جست. در آن جا سرمشق زندگی ما را نگاشته اند. |
اگر انوشیروان به تصریح «مقدمه شاهنامه ابومنصوری» برای آوردن «کلیله و دمنه» از هند به ایران و ترجمه آن از سانسکریت به فارسی میانه، صدوپنجاه هزار کیلو سکه نقره هزینه کرد همت او برای انتقال فرهنگ بود. چون می دانست که این کتاب اثری است در سیاست و حکمت و اخلاق و زبده اندیشه های ملتی کهن و با فرهنگ و متمدن هند است. دریغ داشت که قوم ایرانی از جلوه های افتخارآمیز فکری و ذوقی هندیان بهره نبرد.
این اثر و تمامی آثار حکمی و اخلاقی و سیاسی ما همچون مرزبان نامه و سیرالملوک و قابوس نامه و گلستان و... بیانی غیرمستقیم دارند و این بیان غیرمستقیم از قصه های قرآن کریم متاثر شده اند و سرمشق و آموزگار همه این ذخایر نوشتاری از تمثیلی و استعاری و حتی ترجمه نصرالله منشی بر «کلیله و دمنه» قرآن بوده است چون زبان غیرمستقیم موثرتر است و شمول دارد و برای همه عصرها و تمامی نسل هاست.
این مقدمه بدین سبب نوشته شد تا بزرگان اجرایی و دست اندرکار اداره جامعه ، به اهمیت زبان غیرمستقیم توجه بیشتری داشته باشند. تصریح و تکذیب آنان جامعه را برمی آشوبد، حرمت ها را از بین می برد و این تهتک به بداخلاقی جامعه منجر می شود و مردم را نسبت به بزرگان بی اعتماد می کند و رویه ای زشت حاکم می شود که ذهن را مشوش و به بیان آنچه نباید گفت وامی دارد. کافی است که روزنامه های هفته گذشته مرور شود: سخنان شخصیتی در جمع خصوصی، افشا و رسانه ای می شود و آنگاه انتقادها و از همه ناصواب تر تکذیب ها ارائه می گردد . خوب ! تکذیب به معنای «دروغ شمردن » است. آیا پسندیده خواهد بود که آن تصریح و این تکذیب رسانه ای شود و در معرض عموم قرار گیرد؟ بدیهی است که نه انسان اجازه دارد، جز حقیقت بگوید و به صلاح هم نیست که با بیان مستقیم سخن کسی دروغ پنداشته شود و بزرگان هم باید در سخن گفتن همه جوانب را بررسی کنند زیرا «اندیشه کردن که چه بگویم به از پشیمانی که چرا گفتم » که «هرکه سخن نسنجد، از جوابش برنجد ».تا نیک ندانی که سخن عین صواب است
باید که به گفتن دهن از هم نگشایی
دیگر آن که گفته اند «مردم راست گویان را دوست دارند و راست گوی، هلاک نشود »
یکی را که عادت بود راستی
خطایی رود در گذارند از او
وگر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند از او
نکته دیگر تناسب عقول مردم با گفتار و زمینه و موقع مناسب در نقل و ایراد سخن است چون به ما آموخته اند که همه چیز را همه وقت و به همه کس نباید گفت. همان گونه که رسول خدا (ص) آنچه به علی (ع) می فرمود به ابوذر نمی گفت. خویشتن داری در آنچه نباید گفت خود فضیلت است و تعقل. در عرصه جهانی و در کشور ما نیز از گذشته ، سنتی حاکم بوده است که مسئولان رده بالای مملکت پس از پایان دوران خدمت و در وقت تقاعد اگر لازم بوده و زمینه هم مساعد و آن چنان که اساس کار به هم نخورد و شبهه ای ایجاد نکند و هتک حرمتی نباشد نکات بدیع خاطرات خود را صادقانه و با امانت داری می نوشته اند و هم خوانندگان با عبرتآموزی و به قصد آگاهی آن یادبودها را می خوانده اند و هم تاریخ نگاران برای ماندگاری این نکات ارزنده در تاریخ، بدان ها استناد می کرده و می کنند. پس آیا زیبنده نیست که مسئولان محترم خاطرات و سخنان خود را که مربوط به زمان کنونی و مشکلات جاری مملکت نیست به زمان مناسب وابگذارند تا حرمت ها حفظ شود و باز خوردی نامناسب در جامعه نداشته باشد؟
دوچیز طیره عقل است: دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی